گیسوف / مرتضا کربلایی لو Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ «گیسوف» مجموعه‌داستانی است با نه داستان کوتاه، به قلم مرتضا کربلایی‌لو، نویسنده‌ای که پیش از این کتاب‌هایی مانند «من مجردم خانم»، «زنی با چکمه‌ها ادبیات اقلیت ـ «گیسوف» مجموعه‌داستانی است با نه داستان کوتاه، به قلم مرتضا کربلایی‌لو، نویسنده‌ای که پیش از این کتاب‌هایی مانند «من مجردم خانم»، «زنی با چکمه‌ها Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » معرفی کتاب » گیسوف / مرتضا کربلایی لو

گیسوف / مرتضا کربلایی لو

گیسوف / مرتضا کربلایی لو

ادبیات اقلیت ـ «گیسوف» مجموعه‌داستانی است با نه داستان کوتاه، به قلم مرتضا کربلایی‌لو، نویسنده‌ای که پیش از این کتاب‌هایی مانند «من مجردم خانم»، «زنی با چکمه‌های ساق بلند سبز»، «روباه و لحظه‌های عربی»، «مفید آقا»، «نوشیدن مه در باغ نارنج»، «جمجمه‌ات را قرض بده، برادر» را منتشر کرده است.

انتشارات نیماژ در سال ۱۳۹۴ این مجموعه داستان را که دربردراندۀ این نه داستان است، منتشر کرده است: «داوود»، «مسیح»، «گیسوف»، «بنچاق تارکفسکی»، «برفگینه»، «صفرا»، «تزکیه»، «باد شهریار» و «دو شبح».

کربلایی لو، نویسندۀ این مجموعه، در گفت‌وگویی که با خبرگزاری مهر داشته است، دربارۀ داستان‌های این مجموعه گفته است: «داستان «صفرا» داستان عاشقانه‌ای است که افزون بر دشواری‌‌ها و پیچیدگی‌‌های یک رابطۀ عاشقانۀ منحصر به فرد، به چالش جدی ممیزی بر سر راه ادبیات داستانی اشاراتی دارد. داستان‌های «داوود» و «مسیح» که به شیوۀ جیمز جویس بر زیرساختار شخصیت دو پیامبر بزرگ داوود و مسیح بنا شده‌اند، نگاهی پر از حساسیت و نگرانی به مسئلۀ موسیقی و زنان دارند. داستان‌های «باد شهریار» و «بنچاق تارکفسکی» با پرداختن به دو نیروی باد و آب، به نوعی ابراز تأثر نویسنده است دربارۀ مسئلۀ دانشگاه و متمرکز بر دانشجویان و فارغ‌التحصیلانی است که در این یک دهۀ گذشته تجربه‌های سیاسی و ناخوشایند از سر گذرانده‌‌اند. و «برفگینه» و «تزکیه» دو داستان در مورد حوزه‌‌های علمیه است و از زوال روش سنتی حوزه و غلبۀ روزمرگی بر زیست طلبه‌‌ها روایتی گله‌مندانه دارد. «دو شبح» داستانی دشوار است و به مسئلۀ زنان و زاد و ولد پرداخته و به لطف هزارتوهای جنگل‌های شمال، تاریکی‌های زیبایی‌‌شناسی مدرن را کاویده است.»

کتاب گیسوف را نشر نیماژ، برای نخستین بار در سال ۱۳۹۴ با تیراژ ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ده هزارتومان منتشر کرده است و سعید شریفی این کتاب را ویراستاری کرده است.

در بخشی از داستان «تزکیه» در این کتاب، می‌خوانیم: « چای‌شناسی آقا نجفی شهوت داشت و دهان را آب می‌انداخت و خاطر اصطهباناتی را می‌کشید به جوانی‌هاش و گردش‌هاش با هم‌بحث‌ها در ییلاقات نجف یا کوفه. از شرح چای می‌رسیدم به چپق آقانجفی و از سوی چشم می‌دیدم که دست استخوانی و رگ‌رگش، با نزاکت، تا خواندنم نشکند، دراز می‌شد قوری ناصرالدین‌شاهی‌اش را از جوار زغال برمی‌داشت و برای هردومان چای می‌ریخت. خاصه‌پسند بود و جز قند عطری فریمان توی قندانش نمی‌ریخت. اما یک چیزی را زیرلبی و بی‌این‌که به قلبش زور بیاورد، می‌گفت که برایم غریب بود. می‌گفت: «خرت‌خرت قند را که از آرواره‌اش بلند است می‌شنوم، وقتی می‌خوانی.»

ادبیات اقلیت / ۱۱ آبان ۱۳۹۴

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا