داستان پریستار ده نار نوشتۀ احمدرضا تقوی فر / آنجا که برقابرق پولکهای دنا، روشنای آفتاب را باز میتاباند و بلوطها و بومادران و شیدها و باغهای انار چشم هر بینندهای را میرباید، آنجا، آن... ادامه متن
دیوید تیبت شاعر، نقاش و هنرمند انگلیسی که در مالزی به جهان آمد و در انگلستان رشد کرد. تیبت کتاب شعر ندارد، اشعارش را همچون شاعران کهن با موسیقی اجرا میکند. دهه هشتاد گروه موسیقی current 93... ادامه متن
داستانی از ایدرا نووی: سومین روز تعطیلات توی کانکسهای اجارهایمان بیدار شدیم و دیدیم که یک لنگۀ دمپاییهامان نیست. همینطور یک لنگۀ سندلهای سیبزمینیمانند یکی از بچهها هم نبود. ادامه متن
صبر کن تا وقتی که برادر و خواهران و مادرت آپارتمان را ترک کنند. قبلش به آنها گفتهای آنقدر ناخوشی که نمیتوانی با آنها به یونینسیتی بروی تا آن عمهای را ملاقات کنی که دوست دارد... ادامه متن
سال ۱۹۲۳ یا ۱۹۲۴ اتفاق افتاد. در هامبورگ به گمانم. هنگام مصیبت بازار سهام و افت ناگهانی بهای پول: دستمزد روزانۀ کارگران بارانداز به هفده میلیارد مارک رسید و نشمههای شریف برای خدماتشان سه بر... ادامه متن
چرا پیش مایک، روبرت یا ناسی نمیرویم؟ چون بچهها میگویند مایک و روبرت و ناسی امروز سرشان شلوغ است و ما چارهای نداریم، پس به طبقۀ دهم به زبالهدان وطن دوباره بازمیگردیم. جایی که بوی سگ می... ادامه متن
داستان کوتاهی از سزار آیرا: در اتوبوس کنار پنجره نشسته بودم و خیابان را نگاه میکردم، ناگهان در همان نزدیکی سگی بلند بلند پارس کرد. ادامه متن
امّا کلامی بر زبان نیاورد و همانطور پشت میز کارش نشست. صورت خلاصۀ فاکتورها را در جدولهای اکسل ثبت کرد. به لیست بدهی آب و تاریخها خیره شد. ادامه متن
آخرین دیدگاه ها