شعری از ایهور پاولیوک: کلوچههای گیلاس مادربزرگ، خاکِ عطرآگینْ از بهار / اینها خاطرات گلدوزیشده بر قلبی است، اندوهگین از غریو درنایی. / مینشینم زیر درختان صنوبر، / و شبهای مقدس دهکده... ادامه متن
خائن / داستانی ازکورتزیو مالاپارته: در فوریۀ سال 1942 در جریان محاصرۀ لنینگراد، من به طور موقت به ژنرال اِدکُویست فرماندهی لشکر نیروهای فنلاندی مستقر در نزدیکی دریاچۀ لادوگا پیوستم. ادامه متن
هفت داستانک نوشتهٔ اَلکس اِپستِیْن ترجمه از انگلیسی: رضا پورسیدی امید روبات در ستون مذهب نوشت: انسان. *** مهاجران فضاپیمای قدیمیِ بدون پنجرهای بود (آنها وسعشان نمیرسید یکی جدیدش را بخرند... ادامه متن
خواهر کوچولویم سرش را تندتند جنباند. «درست است. برای رفتن به داخلش زیادی بزرگی. اما چیز عجیب دربارۀ آن مکان این است که از هر چیز دیگری که میتواند وجود داشته باشد، تاریکتر است. ادامه متن
آخرین دیدگاه ها