درباره نویسنده

مطالب مشابه

یک دیدگاه

  1. 1

    هازارزه -خودباور

    شعری بر سر چهارراه
    شعر می فروخت…..
    چوب حراج…….
    سطر بالا
    نشخوار خودآگاه….
    ذهن چپی …..
    راس شدنی نیست
    در کنار پیاده رو
    لب های از هنه رنگ
    چوب حراج خورده
    بازار…..عشق کساداست
    درموی رگ های پس کله ..
    نارنچک است پشت سرهم
    می ترکاند و پبش می رود
    این…این…
    خیال…از بند گریخته
    نه…
    افسار او دست ذهن مریضم هس
    هست !؟
    جمعه خیال رفتن ندارد…
    سمت راست تنم پاییز
    سمت چپ تنم کشتزادهای سرخ هوس
    موج می زنند از عطرهای مست رنگارنگ
    این تکه تکه شدن
    قطارهای مترو
    دروس از میانه لوونه ام می گذرند
    آتشفشان پیر…درحال انفجار
    جارو برقی کثافت
    همسایه نمی فهمد !!
    توچرا!؟
    یک بمب شیمیایی اگر داشتم !!
    بالای سر زوزه جت ها
    درسمت را راست مترو
    درسمت چپ جاروبرقی دیوانه
    جمعه کوبی که مرده
    عاسق باش….
    مرک تنها از عشق می ترسد….
    شآرژ دل و من وموبایلم تمامم ……
    درصورت اضطراری…
    ارزش افزوده…
    تولید با کیفیت پایبن کار دل من نبست
    جاده عشق همیشه یکطرفه اس
    (هازارزه -خودباور(

نظرات بسته شده است.

2014 Powered By Wordpress, Goodnews Theme By Momizat Team