اولین روزی را که با کاوه سلطانی در کافه کتاب رادین آشنا شدم، به خاطر دارم. برایم داستان خواند. راستش داستان خوبی نبود. ادامه متن
گفت من از رازداری لذت میبرم. برایم فقط یک آموزۀ اخلاقی نیست. او درست میگوید. راز، هرچه باشد، قوی است و راز را نگاه داشتن و فاش نکردن، ذخیره کردن شادی است. ادامه متن
زندگیهای پر از نقاط اضطرار و ناچاری، شادترند از زندگیهایی که پر از دوراهیهای امکان و شرایط رفاه پر از اما و اگرند. آدم مضطر اما و اگر نمیکند. ادامه متن
چهل و هفت سال پیش، مادرم میرفته کلاس گلدوزی و کارهای نیمهکاره از آن دوران در یکی از بقچههایش مانده بوده است. ادامه متن
خبر مرگ کاوه سلطانی دیر به گوش دیگران رسید. و به گوش ما هم. خبر مرگ آن دیگران زود به گوش کسی رسیده بود؟ کاوه سلطانی را امروز... ادامه متن
این دو داستان پس از مرگ نویسنده و به همراه یادداشت ضمیمۀ آن که برای سایت ایمیل شده است، منتشر میشود. کاوه سلطانی نوشت... ادامه متن
در باب زوال عشق
خواستن یک شخص محبوب با نگاه داشتن آن شخص، دو چیز جداست و زندگی همان تلاش برای نگاه داشتن است نه خواستن. عشق رابطۀ ملتهبی است و بر ناهمزمانیها استوار است... ادامه متن
یک بررسی آماری نشان داده است که انسانهای شاد بیشتر از انسانهای افسرده، در بحثهای جدی شرکت میکنند. ادامه متن
ادبیات اقلیت ـ “شعلههایی که سرچشمۀ شادیاند” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو: *** نه، آتشی که در آشپزخانه و زیر ظرف غذا روشن است، منظورم نیست. آن شعلهها آبی و منظماند. من ا... ادامه متن
شعری از علیرضا قاسمی فر: با شما هستم / شما که / شمار قدمهایتان را / خیابان خسته نمیشود / حتی اگر باران / چترهای کاغذیتان را خیس کرده باشد. ادامه متن
آخرین دیدگاه ها