ما- یعنی من و ایمان- با شاعری که خیلی دوستش داشتیم بد تا کردیم، خیلی بد. ماجرا از اینجا شروع شد که من توی اتاقم در خیابان هفتم فردیس صدای یک ارهبرقی و افتادن درختهای یک جنگل وسیع را شنیدم. ادامه متن
ماه صنم گفته بوده توی نه ماه بارداری، چند بار شمشیر و تفنگ به خواب دیده بوده، حالا نوبت بندر است... نگران و ناامید، مار را ازروی زمین برمیدارد... زیرلب چیزی میگوید... مار را از بالای شانه... ادامه متن
ساکنین خموش و غمگین جزیره در این صبحگاه ترسان و شرمزده بر بسترژندۀ خود، روی بامهای گلین چشم از خواب گشوده و به هیاهوی کارگران غیربومی و ماشینآلات غریبشان که ناگهان جزیرۀ ساکت آنها را چون ط... ادامه متن
افروز مدعی است که هشت سال پیش، در آخرین روزهای تابستان ۱۳۷۶، بعد از سه ماه دیدار و گفتوگوی شبانه با عموی خود، او را کول کرده و از پلهها بالا و پایین برده است. بالا و بعد، پایین. بالا و دوب... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها