حمید شریفی تاب این جهان را نداشت. خودش را خلاص کرد. نه از خاک نه از کلمه نه از مایعی پست و ناپاک تو آفریدهٔ تخیل بودی زنی فرار کرده از فارسی با روانی روان دهانی جر خورده تا آلاسکا به سبک مای... ادامه متن
چو میگذشتهای از ژرفههای نیلی ی مرگ، / نبوده در گذرت دُلفینی؛ / و، از هراسِ کوسه، / خود، / اقیانوس / به روی هودجِ موجات به ساحل آورده ست؛ / و تن، تنِ رمیده از وطنات را، / به پیشگاهِ بنی... ادامه متن
سه شعر از منصور علیمرادی / در این خانه که باد بیتوته کرده است / امنم / صبح با صدای گنجشکان از خواب بیدار میشود / اجاق گاز را روشن میکند / ترانهای جنوبی را با سوت میزند... ادامه متن
سه شعر عاشقانه از جعفر مرتضوی / سه شعر عاشقانه از جعفر مرتضوی / سه شعر عاشقانه از جعفر مرتضوی ادامه متن
شعری از صادق دهقان: چشمانت، خانهزاد گرگ است / که هر شب به قلب آرامم یورش میآورد / و این برّهی مغموم را آواره دشتها میکند... ادامه متن
چند شعر از نسرین جافری: وقتی با هفت سر نشین شاتل / در شهری آن سوی ترانزیت اندیشه های نا آگاه / پیاده شدم / مثل پیامبری آماتور / میان کاناخانم... ادامه متن
چنان سرشار از خاطرهام من که گویی هزارسالهام / کشوهای فراخ آکنده از صورتحساب / شعر، نامههای عاشقانه، ترانه و دادخواست / و انبوهِ موهای پیچیده در قبضهای رسید / کمتر از ذهن غمین من رازهای... ادامه متن
دریاها را خیابان میکنم فرزندانم را در همین دریاها غرق خواهم کرد… روی نواب برای آخرین بار دخترم را میگریم در آزادی دستهای بستهٔ پسرم را میبوسم… … پس از این مادر چشمهای... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها