مجید روانجو: دیروز عصر / یا امروز صبح / عیسای ناصری را دیدهاند / در خیابانهای تهران / که با لباس گناهکاران گمنام / گاه سراغ تاج خار را / از من میگرفته / و گاه سراغ صلیب فراری را / از تو. ادامه متن
کجای قائلهای مرد! / نشستهای در اتاق / سوزن میزنی به عروسکهات! / خط پیشانیِ که را گرفتهای به اینجا رسیدهای؟ / من مرگ پریچهرها را دیدهام... ادامه متن
دو شعر از سریا داودی حموله: از آسمان شما گریختهام / برای دیوارهایی / که از در و پنجره افتادند / بگذار به دیوانگی حروف قناعت کنم / بمیرم میان شبانههای کبود / مبادا / تاریک بمیرند / صداها به... ادامه متن
دلم میخواست به صدایت بگویم خانه که صدایت سقف داشت / که صدایت میتوانست مکث کند در گوشم / مکث کند در گوشتم / دلم میخواست به صدایت بگویم خانه، صدایت در داشت، آدم را پشت در نگه میداشت. ادامه متن
لنگر گرفتم، مثلِ دخترکی کهنه / بوی ماهی میدهم؟ / بگو به آن مردی که آنطرفِ آب ست / و پاروهایم را دزدیده است: / تو آن ماهیگیر را به ساحلِ من فرستادی، چشمۀ من اشک نداشت... ادامه متن
از تو مرا بمیرانیده بودی در افعال تیز / گیسویت خم میشد از کنار هر متنی / در پیچیدن به خاک از دهان افتاده در وهم هر ساعت / این مرده اما زندهتر از کوزه بود با حلقۀ دسته که نمیرانیده بود دستی... ادامه متن
بیمارم این روزها / از فرط چمدانی که بگذار فکر کند / همیشه میتوان چیز به درد بخوری که فراموش شده ناگهان، از درونش یافت / بگذار بمیرد بیمار که بی هیچ سفری عزیمت کرده از ناکجا / با چمدانی که ف... ادامه متن
چند شعر از صنم احمدزاده: تو میروی لیلات را چه کنم؟ / تو میروی در ساعات کاریام / چشم به کدام شانه / با صبری عریض / پشت به کدام صفحه با مویی بلند / اضافه کار کنم؟ ادامه متن
دوستت دارم / به اندازۀ زبان مهاجری / که بومیان از درکش عاجزند. / شبها زیر نور ماه / دهانت پر از فاجعۀ شعر میشود / و ارکیدهایی کبود از دو سوی چشمهایت میرویند... ادامه متن
در کلن / شهری از راهبهها و استخوانها / و پیادهروهایی گزیده شده / با سنگهای مرگآور / و ژندهها / و ساحرهها / و فاحشههای زشت / من برشمردم دو و هفتاد تعفن را... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها