آن شب تنها جینت نبود که خانه نیامد. دیوید هم با موبایلش به اللا پیام داد که یک کار فوری پیش آمده و نمیتواند خانه بیاید. توضیح نداده بود این کار فوری چیست. قبلاً هیچگاه همچون کاری نکرده بود... ادامه متن
ناموس یکم: آفریننده را به هر لغت و صفت که بخوانی، آینهای است که خود را در آن میبینی. چون بخوانیاش همچون موجوی ترسآور و شرمزده، خود نیز بیشتر شرمزده و ترسآوری. لکن اگر چون بخوانیاش،... ادامه متن
وقتی یکی را میکشی، محقَّق بدان که چیزی از او با تو میآمیزد؛ یک تصویر٬ یک بو٬ یک نفس... یک آه٬ یک لعنت یا یک صدا... من بهش میگویم: «لعنِ مقتول». میچسبد به تنت و میماند. شروع میکند به کن... ادامه متن
مولانا نام خودش را گذاشته بود: خاموش. یعنی بیصدا. میفهمی؟ یک شاعر، آن هم شاعری که نامش سراسر دنیا را گرفته و انسانی که کار و توان و کیستی و حتی هوایی که نفس میکشد، از کلمات تشکیل یافته و... ادامه متن
چشمهای اللا به سطر بعدی افتاد و همان لحظه یک جملۀ آشنا توی صفحه یافت: «زیرا هر قدر هم بعضیها عکسش را ادعا کنند، عشق حس خوبی نیست که حالا باشد و فردا نه.» از حیرت دهان اللا باز ماند. راستش... ادامه متن
ـ من عاشق این پسرم مامان، میفهمی؟ این کلمه رو قبلاً نشنیدی؟ عشق؛ یعنی قلبت تالاپ تالاپ بزنه، یعنی بدون اون نتونی زندگی کنی. اللا بیاختیار قهقهه زد. با اینکه نمیخواست دخترش را مسخره کند، ا... ادامه متن
در می ۲۰۰۸، هر مانعی جلوِ کار کردن اللا بود، غیرمنتظرانه کنار رفت. چند هفته قبل از آغاز چهل سالگیاش، پیشنهاد جذابی از یکی از ناشران بوستون دریافت کرد. در اصل شوهرش کار را پیدا کرده بود. یک... ادامه متن
عشق مثل سنگی بود که افتاد توی مرداب عمر اللا. آن را لرزاند، به هم زد و زیر و رو کرد. ادامه متن
ترجمهٔ ترکی این اثر که برخی آن را پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه میدانند، و این ترجمه بر اساس آن صورت گرفته، با نظارت و همکاری مستقیم خود نویسنده بوده است و برای آن عنوان Aşk (عشق) را انتخاب... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها