چهار شعر از محمدرضا کلهر: تا دلت بخواهد / شعر نوشتم / باید خوشحال باشم که از تو هیچ نشانی در آنها نیست! / هرچند، / چند بار بهواقع بغض کردم / پشت پرچینِ نقطهچینها... / پشت پرچینِ نقطهچین... ادامه متن
رکسانا شکوهمند: در من زنی هست / که چهار فرزندش را کشتهاند / و دختری کم خون، / به جنون رسیده، / هر شب / به وقت ماه، / هر روز صبح، / دست کودکی را میگیرم و / از خانه بیرون میروم / و شب، / با... ادامه متن
کوتاه بیا / سخت نگیر / امان بده / گاهی! سرازیر شانهات شوم / تو عمامهپیچ بوسههایم شو / من آرامتر از دستار حسنک / اینبار مرتب / بپاشم بر تاریخ مردانهای که تو را به دار میبرد / تو نفسها... ادامه متن
شعری از احسان نعمت اللهی: چندی آینهها را خسوف گرفته بود، / دستان برفیات جلایشان داد / و من که تاب نیاوردم شفیره ماندن را / به آغوشت کوچیدم، / سیلابهای پنهانی / رگبارهای درونی / خوشه خیز -... ادامه متن
شعرهایی از مرضیه برمال: اینطور که تابستان چشمهای تو / عطر انبه را منتشر میکنند / اینطور که دلتنگ حیاطی هستم که نیست / اینطور که مادرم نیست / و اینطور که سرکهها باد میکنند در بطریها.... ادامه متن
چهار شعر از محسن توحیدیان: سنگریزهای / غلتان در خون من / در این بعدازظهر پاییزی / به دریچهای نزدیک میشود / که آن را / بر عبارات بستهاند / سنگ در لامسه آبی است... ادامه متن
شعری از فاطمه احمدزادگان: از عشق بگویم / که هر شب با دود سیگار قرار میگذارم / مرا به رختخواب ببرد / که تمام پنجرهها را اتوکشیده بگذارم زیر تخت... ادامه متن
سه شعر از نرگس دوست: بوسیدهاند / ارغوانی پوست نازکت را / لبهایی که از ساوه با ترک برگشتهاند! / نگاه کن / ترکهای سبک! / سنگین!... ادامه متن
سه شعر از فاروق مظلومی: من از همه کوچها / جا ماندهام / کوچ آن پرندههای بیطاقت وحشی / آن ایل نجیب / که با بزهایشان / از قالیهایم / رفتند... ادامه متن
دو شعر از محمدعلی حسنلو:من دیدهام که خون / غلیظ میپاشید و درو میکرد / گلوله، صحنهای را که از گردن / ساقط شده بود / مگر آدمی / چندبار تکرار میشود... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها