نه اینکه گریه میکند منم / نه تو آن سایۀ افتاده بر دیواری / ما دو ابر دیوانهایم در باران / حالا زمین را برای چند سال / در دست ویرانیاش... ادامه متن
سه شعر از شهریار بهروز: یک حس پرستش / پیوسته در تو هست / که میترساند آدم را / که هی زبانم لال / که هی گوشِ شیطان کر... ادامه متن
سه شعر از فاطمه احمدزادگان: باران ببافم به شانههای علف / به قیچی بِکَنم چارقدی تهنشین در گل / و عشق در دهان ما چنان / بشکند کلماتی به دندان / آنقدر له بکند به زل زدنم / که رختخواب خوابش /... ادامه متن
شعری از امیر قنبری: من / گرمای تنم / و تو / آب بدنت را میفروشی / و شب / کنار مزرعۀ خاموش / در صدای وزغها / پرسه میزند... ادامه متن
چهار شعر از محبوبه ابراهیمی: آن سالها دودی از شهر ما بلند نشد / و بلندگوها مرثیه خواندند / آههای زیادی به آسمان رفت و دم بر نیامد / سال هزار و سیصد و کلمه / کلمات در خودکشی دست جمعی از کوه... ادامه متن
چهار شعر از محمدرضا کلهر: تا دلت بخواهد / شعر نوشتم / باید خوشحال باشم که از تو هیچ نشانی در آنها نیست! / هرچند، / چند بار بهواقع بغض کردم / پشت پرچینِ نقطهچینها... / پشت پرچینِ نقطهچین... ادامه متن
رکسانا شکوهمند: در من زنی هست / که چهار فرزندش را کشتهاند / و دختری کم خون، / به جنون رسیده، / هر شب / به وقت ماه، / هر روز صبح، / دست کودکی را میگیرم و / از خانه بیرون میروم / و شب، / با... ادامه متن
کوتاه بیا / سخت نگیر / امان بده / گاهی! سرازیر شانهات شوم / تو عمامهپیچ بوسههایم شو / من آرامتر از دستار حسنک / اینبار مرتب / بپاشم بر تاریخ مردانهای که تو را به دار میبرد / تو نفسها... ادامه متن
شعری از احسان نعمت اللهی: چندی آینهها را خسوف گرفته بود، / دستان برفیات جلایشان داد / و من که تاب نیاوردم شفیره ماندن را / به آغوشت کوچیدم، / سیلابهای پنهانی / رگبارهای درونی / خوشه خیز -... ادامه متن
شعری از زینب اطهری: در این سفیدها چه زمستانی؟! / در این سرفههای صاعقه در خون / من زود رسیدهام خیلی زود / بر موهای موازی بادم برف می نشیند و انگشتهام، میخشکند / صدا، تنهاست... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها