جواب / داستانی از برتولت برشت: مردی زن جوانی داشت. زن بیش از تمام داراییهای مرد، که فراوان نیز بود، برایش عزیز بود. چندان جوان نبودند، اما چون دو کبوتر عاشق در کنار هم میزیستند. ادامه متن
همین که برشت نمایشنامهنویس به یاری کارون به غار کاستالیا، مدخل جهان هادس رسید، شبح مردی در لباس یونانی پشت سرش ظاهر شد، دستش را روی شانهی او گذاشت و آهسته گفت: «بیا، منتظرت بودیم، قضات آم... ادامه متن
«هوراتیها و کوریاتیها» نمایشنامهای از برتولت برشت است. آن را رضا کرم رضایی ترجمه کرده و انتشارات رز به همراه نمایشنامهای دیگر از برشت به نام «روشنایی در تنبریس» باز هم با ترجمه رضا کرم... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها