سه شعر از نیره فرزین: کودکان / مردن را بلد نیستند / تنها گیج میشوند / دنبال توپ بدوند یا سرشان! / حتی نمیدانند چند تا از انگشتانشان کم شده است / خیال میکنند اتاقی به نام گمشدهها وجود دا... ادامه متن
سه شعر از معصومه داودآبادی: پناه بردم به رنگ سفید / و فراموشت کردم / از کاغذها گذشتم / راه افتادم میان الفبا / و رودخانهای شدم / که میتوانست شبانهروز / خونریزی کند... ادامه متن
دو شعر از ساناز داودزاده فر: به کجا رسیدهام؟ / هنوز به من شلیک میشود / حتی اینجا / که دموکراسی چیز سادهای ست / و حقوق شهروندی با خون نوشته نمیشود... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها