روایت "شمایل" از محبوبه سلاجقه / در را که باز کردم محکم من را با دست کنار زد و تا به خودم آمدم رسید به میانهی حیاط. چادر را دور کمرش پیچیده بود و بعد برده بود پشت گردن و محکم گره کرده بود.... ادامه متن
برای رنج و اندوه شدیدی که برده شده است، یک شمایل بسازید تا به شادی شما افزوده شود. هروقت برای حقیقتی پیکره میسازید، آن را در تله میاندازید. ادامه متن
آخرین دیدگاه ها