ژامبون کاغذ / داستانی از مرداد عباسپور: پدر گفت: «چیزی نیست. یه بابانوئل رفته تو چشمهاش چند بار پلک بزنه بیرون مییاد.» برادر بزرگتر خندید: «یه بابانوئل. وای خدا. یادم باشه فردا تو مدرسه ب... ادامه متن
2014 Powered By Wordpress, Goodnews Theme By Momizat Team
آخرین دیدگاه ها