فقیر بودم و اجباراً باید با واگن درجۀ سه سفر میکردم، اما سوار واگن درجۀ دو شدم. اولین بار بود که سفرم نسبتاً طولانی میشد و در نظر داشتم هیچگاه با واگن درجۀ سه یا درجۀ چهار سفر نکنم... ادامه متن
در یک اتاقک زیرشیوانی خالی، شاعری جوان پشت میزی که به هیچ وجه شایستۀ نام زیبای میز تحریر نبود، نشسته بود. او شعر میسرود و خیال میبافت. شعر سرودن، خیالپردازی و رؤیابافی کسب و کاری است که ب... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها