شعری از امیر قنبری: من / گرمای تنم / و تو / آب بدنت را میفروشی / و شب / کنار مزرعۀ خاموش / در صدای وزغها / پرسه میزند... ادامه متن
چهار شعر از محبوبه ابراهیمی: آن سالها دودی از شهر ما بلند نشد / و بلندگوها مرثیه خواندند / آههای زیادی به آسمان رفت و دم بر نیامد / سال هزار و سیصد و کلمه / کلمات در خودکشی دست جمعی از کوه... ادامه متن
2014 Powered By Wordpress, Goodnews Theme By Momizat Team
آخرین دیدگاه ها