آهای، سگهای ولگرد، زمان خیلی سریع میگذرد: آزادی را طلب کنید حتا اگر شده فقط با هوا کردنِ یک بالن، آتشنشانها را خبر کنید که بیایند حتا اگر شده فقط... ادامه متن
داستان کوتاهی از راشا عباس / چشمهایم را باز میکنم و میبینم که سقف دوباره از جلوِ من میگذرد: دارند با سرعتی بیشتر از همیشه مرا روی برانکارد میکِشَند. چشمهایم را که میبندم پلکهایم درد... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها