حس‌های کوچک (مقالاتی دربارۀ داستانک) ـ ۱ Reviewed by Momizat on . مجموعه‌مقالات «حس‌های کوچک» ـ 1 نویسنده: بروس هالند راجرز مترجم: حسام جنانی [button color="yellow" link="http://aghalliat.com/filam/uploads/2018/10/dastanak01.p مجموعه‌مقالات «حس‌های کوچک» ـ 1 نویسنده: بروس هالند راجرز مترجم: حسام جنانی [button color="yellow" link="http://aghalliat.com/filam/uploads/2018/10/dastanak01.p Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » نقد و مقاله » حس‌های کوچک (مقالاتی دربارۀ داستانک) ـ ۱

حس‌های کوچک (مقالاتی دربارۀ داستانک) ـ ۱

حس‌های کوچک (مقالاتی دربارۀ داستانک) ـ ۱

مجموعه‌مقالات «حس‌های کوچک» ـ ۱

نویسنده: بروس هالند راجرز

مترجم: حسام جنانی

مقدمۀ مترجم

این‌گونه جا افتاده است که داستانک یعنی داستانی که در یک بند نوشته شده باشد یا حداقل در تعداد محدودی کلمات، حداکثر تا ۵۰۰ کلمه. در این مجموعه‌مقالات اما که از این پس به‌تدریج در وب‌سایت «ادبیات اقلیت» منتشر خواهد شد، «بروس هالند راجرز»[۱] داستانک‌نویس مطرح آمریکایی، تعریف دیگری از داستانک ارائه می‌دهد که مبتنی بر شمار کلمات نیست و خود او آن را «تعریف کاربردی» می‌نامد. بر اساس این تعریف می‌توان داستانی نوشت که طول آن تا سه هزار کلمه و یا حتی بیشتر باشد و بازهم بتوان آن را داستانک دانست. البته، راجرز اصراری ندارد که خوانندگانش این تعریف را بپذیرند و در نهایت نیز به تعریفی بسیار کلی‌تر برای داستانک بسنده می‌کند. از نظر او، برای این‌که بفهمیم متنی که پیش‌رویمان است داستانک است یا نه باید آن را بخوانیم، یا آن‌گونه که خود راجرز مطرح می‌کند:‌ وقتی متن را بخوانیم، می‌فهمیم که آن‌چه خوانده‌ایم، داستانک بوده است یا نه. در هر حال، آن‌چه مهم است این است که از دید راجرز «تعداد کلمات» معیاری برای داستانک بودن یا نبودن یک داستان نیست.

مشخصۀ‌ دیگر این مجموعه‌مقالات این است که نکات مطرح شده در آن‌ها نه تنها برای کسانی که قصد نوشتن داستانک دارند، بلکه برای علاقه‌مندان به داستان کوتاه و رمان نیز مفید هستند و ایده‌های جالبی در مورد ژانرهای مختلف داستان و فرآیندهای متفاوت داستان‌نویسی‌ به دست می‌دهند. مثال‌های متعددی از آثار ادبی مشهور دنیا نیز آورده شده که هر کدام در روشن شدن مسائل کمک قابل توجهی می‌کند. در انتها، در مورد نام‌گذاری نیز دستورالعمل‌های آموزنده‌ای آمده که می‌تواند برای هر نویسنده‌ای، فارغ از آن‌که نویسندۀ چه ژانری باشد، نکات درخور توجهی در بر داشته باشد.

اما خوب است کمی هم در مورد بروس هالند راجرز بدانیم. او نویسنده‌ای است که در ژانرهای مختلف قلم زده است، اما بیشتر به خاطر داستانک‌هایش شناخته می‌شود. داستان‌ها و داستانک‌های بروس تاکنون جوایز متعددی از جمله یک جایزۀ‌ پوشکارت[۲] برای داستانک «پسر مرده‌ کنار پنجرۀ تو» دو جایزۀ‌ «نبیولا»[۳] برای داستان «قایق روی دریای سوزان»[۴] و داستان کوتاه «سیزده راه به آب»،[۵] یک جایزه‌ «برام استوکر»[۶] برای داستانک «پسر مرده‌ کنار پنجره‌ تو»، دو جایزه جهان فانتزی[۷] برای داستانک «دن یسیدرو» و مجموعه داستان «اپرای سوراخ کلیدی»،[۸] و دو جایزۀ مایکرو[۹] برای داستانک «بازسازی»[۱۰] و «لایه‌برداری»[۱۱] نصیب او کرده‌اند. بروس هالند راجرز همچنین نامزد دریافت جایزۀ‌ «ادگار آلن پو»[۱۲] و جایزۀ «پریمیو ایگنوتوس»[۱۳] کشور اسپانیا نیز بوده است. او در سمینارهای مختلفی در کشورهای دانمارک، یونان، فنلاند، لهستان و پرتغال به تدریس داستان‌نویسی پرداخته است.

تعریف داستانک: وقتی آن را بخوانی، می‌فهمی

داستان کوتاهِ کوتاه[۱۴] چیست؟ یا شاید هم ترجیح می‌دهید آن را داستان ناگهانی[۱۵] یا داستانک[۱۶] بخوانید. شاید از نظر شما این سه عبارت انواع متفاوتی از داستان‌نویسی را شرح می‌دهند و چه بسا ناراحت شده‌اید که همۀ‌ آن‌ها را یکسان تلقی می‌کنم. خوب، گویا قبل از پایان بند اول این متن واژه‌گزینی‌هایم مخالفانی پیدا کرده است.

چنین اختلافاتی طبیعت تعاریف ادبی را نشان می‌دهد. در مقیاسی کوچک، شاعران می‌توانند در باب ماهیت وتد مجموع[۱۷] یا قافیۀ‌ دوهجایی به توافق برسند. در این‌گونه بحث‌ها، مَجاز نوعی نماد‌سازی است که با بدیع متفاوت است. تشبیهات، طبقۀ خاصی از استعاره‌اند که از کلمه‌ «مثل» و یا «مانند» استفاده می‌کنند. اما رمان چیست؟ چه چیزی داستان کوتاه را می‌سازد؟ و آیا شعری پانزده خطی را بازهم می‌توان غزل[۱۸] نامید؟ به محض آن‌که نویسندگان و شاعران شروع به صحبت در مورد فرم و کارکرد در مقیاسی بزرگ می‌کنند، اختلاف‌ نظرها آغاز می‌شود.

در ابتدا، قصد دارم روش‌هایی را پیشنهاد کنم که نویسندگان با استفاده از آن‌ها می‌توانند در باب چگونگی تعریف داستان کوتاهِ کوتاه فکر کنند، اما قصد ندارم مسئلۀ تعاریف را حل کنم. به گمانم چنین کاری بیهوده است. در عوض، قصد دارم به شیوه‌ای از تفکر در باب داستان کوتاهِ کوتاه (یا داستانک یا خُردداستان یا داستان انفجاری یا هر آن‌چه آن‌ را می‌نامید) اشاره کنم که به گمانم می‌تواند برای نوشتن چنین داستان‌هایی به نویسندگان کمک کند.

البته مجلات نیز تعریف خاصی برای انوع مختلف فرم‌های کوتاه دارند. مبدأ این تعریف، مجلۀ‌ «کولیر»[۱۹] در دهۀ ۱۹۳۰ است. ویراستاران مجلۀ‌ مزبور مشخصه‌ای جدید ابداع کردند؛ داستانی که در یک صفحه از مجله قابل چاپ باشد و آن‌ها عبارت «داستان کوتاهِ کوتاه» را برای این داستان‌ها ابداع کردند. پس، تعریف اولیه از داستان کوتاهِ کوتاه بر این اساس بود که چند کلمه را می‌توان در یک صفحه از مجلۀ‌ کولیر گنجاند.

این تعریف به نویسندگانی که قصد داشتند داستانک به مجلۀ کولیر بفروشند، هدفی می‌داد که می‌توانستند بر روی آن تمرکز کنند. آن‌ها باید تعداد واژه‌های دست‌نوشته‌های خود را با تعداد واژه‌های مورد نیاز برای داستان‌های تک‌صفحه‌ای مجله مقایسه کنند و تصمیم بگیرند که آیا باید داستانشان را کوتاه‌تر کنند یا بلندتر تا به اندازۀ مورد نظر ویراستاران مجله برسند. اما تعریف «داستانی که روی یک صفحۀ مجلۀ‌ ‌کولیر جا بگیرد» تعریفی است که بیشتر با نظر ویراستاران مطابقت دارد.

این مسئله در مورد بیشتر تعاریفی که بر مبنای تعداد کلمات‌اند، صادق است. ویراستاران اولین مجموعۀ داستانک تصمیم گرفتند تا هر داستانی را که بر روی دو صفحه از یک مجلۀ ادبی جا شود، چاپ کنند؛ یعنی چیزی در حدود ۷۵۰ کلمه. مسابقۀ‌ «جروم استرن»[۲۰] تحت عنوان «مسابقۀ‌ بهترین داستان کوتاهِ کوتاه جهان»[۲۱] معیار ۲۵۰ کلمه را که معادل یک صفحۀ تایپی بود، برگزید. سرانجام، استرن عنوان «خُردداستان»[۲۲] را برای داستان‌هایی برگزید که از ۲۵۰ کلمه بیشتر نبودند.

حالا هر ناشری که قصد چاپ داستانک داشته باشد، اعدادی اختیاری انتخاب می‌کند که معمولاً مضربی از ۲۵۰ هستند و به عنوان سقف تعداد کلمات در نظر گرفته می‌شوند. «وستال ریویو»[۲۳] کارهای بیشتر از ۵۰۰ کلمه را قبول نمی‌کند. ویراستاران آخرین مجموعه‌های داستانکی مجلۀ‌ «نورتون»[۲۴] ۷۵۰ کلمه را به عنوان حد مجاز خود برگزیده‌اند. مجله‌های «فلش فیکشن آنلاین»[۲۵] و «فلش کویک»[۲۶] به داستان‌های بیش از ۱۰۰۰ کلمه توجهی ندارند. مسابقۀ «داستان خیلی کوتاه گلیمر تِرِین»[۲۷] مختص داستان‌های زیر ۲۰۰۰ هزار کلمه بود که اکنون به ۳۰۰۰ کلمه تغییر کرده است و ممکن است برخی این تعداد کلمه را برای داستانی که «خیلی کوتاه» نامیده می‌شود، بسیار زیاد بدانند.

شمار کلمات به همان میزان که به ویراستاران کمک می‌کند تا برای چاپ یا عدم چاپ متن مورد نظرشان به‌راحتی تصمیم بگیرند، ربط کمی به این مسئله پیدا می‌کند که خواننده چگونه یک اثر را می‌خواند. محدود کردن داستان کوتاهِ کوتاه به زیر ۵۰۰ کلمه یا ۷۵۰ کلمه یا ۱۰۰۰ و یا حتی ۲۰۰۰ کلمه لزوماً تفاوتی برای خواننده در خواندن یک مجموعه‌ داستانک در مقایسه با مجموعه‌ای از داستان کوتاه ایجاد نمی‌کند. در واقع، می‌توانم دو کتاب را تصور کنم که یکی مجموعه‌ای از داستانک‌های ۲۰۰۰ کلمه‌ای و دیگری مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه با همان شمار کلمات باشد و تجربۀ خواندن این دو، که طول داستان‌هایشان مساوی است، برایم یکسان نباشد. در این صورت، تعریف مبتنی بر تعداد کلمات چه چیزی کم دارد؟

«کیت ویلهلم»[۲۸] در مقدمه‌اش بر یکی از مجموعه داستانک‌هایم تشبیهی به کار برد که بسیار مورد علاقه‌ام است. او رمان را به خانه‌ای تشبیه کرد که خواننده را به کاوش در همۀ‌ اتاق‌ها تا کوچک‌ترین پستوها دعوت می‌کند. به تعبیر دیگر،‌ رمان‌‌ها سفرهایی طولانی‌اند که خواننده را به گردش‌های فرعی می‌برند. مطابق دیدگاه کیت، داستان کوتاه اتاقی است در همان خانه که خواننده را به نگاه کردن از طریق پنجره دعوت می‌کند تا آن‌چه را که در آن اتاق در حال رخ دادن است، ببیند. از نظر کیت، داستانک خواننده را ملزم می‌کند که پشت دری قفل شده زانو بزند و از طریق سوراخ کلید به داخل اتاق نگاه کند. از این منظر، تعیین محدودیت لغوی برای داستان‌ها طبیعی نیست. فرآیند خوانش داستان با همیاری بین تخیل نویسنده و تخیل خواننده شکل می‌گیرد، اما داستان کوتاهِ کوتاه طوری با مهارت نوشته می‌شود که در این فرآیند بیشترین تلاش را از خواننده طلب می‌کند. بخشی از آن‌چه که داستانک را خلق می‌کند، زدودن غیرضروریات است و حتا ضروریات نیز ممکن است تنها به طور ضمنی ارایه شوند.

ارزیابی کیت را به عنوان تعریفی کاربردی، بیشتر از دیگر تعاریف موجود می‌پسندم. این تعریف نسبت به تعریف مبتنی بر شمار کلمات به خواننده در مورد خواندن داستان کوتاهِ کوتاه کمک بیشتری می‌کند، اما به همان میزان که مفید است، زیان‌هایی نیز می‌تواند داشته باشد.

یکی از دلایلی که تعاریف ادبی سوءتفاهم ایجاد می‌کنند، این است که اغلب از تشریح به سمت تجویز می‌روند. مثلاً ویراستار مجله‌ای معروف متوجه می‌شود خوانندگانش داستان‌هایی را بیشتر دوست دارند که با شخصیتی مسئله‌دار شروع می‌شوند. این خوانندگان شخصیت مزبور را طی زنجیره‌ای از تلاش‌های ناموفق برای حل آن مشکل دنبال می‌کنند و سپس داستان با یک پیچش نهایی که شخصیت را قادر می‌سازد مشکل را به شیوه‌ای جدید حل کند، به اتمام می‌رسد.

ویراستار مزبور به این نتیجه می‌رسد که همین توالی جوهرۀ‌ داستانی است. از این رو، هر از گاهی برای رد کردن یک داستان یادداشتی می‌نویسد به این مضمون: «سبک اثر را دوست داشتم، توجهم را جلب کرد، اما واقعاً داستان نیست.»

نویسندگانی که یادداشت‌های مزبور را دریافت می‌کنند، فرمول مورد نظر ویراستاران را اخذ و از آن در نوشتن داستان برای مجله‌ها استفاده می‌کنند و حتا شاید انجام دادن همان کار را به سایر نویسنده‌ها نیز بیاموزند. ممکن است چنین ویراستاران و نویسندگانی بین خود فرهنگی داستانی به وجود بیاورند و هرگونه نوشتۀ روایی دیگری را، هرچقدر هم که لذت‌بخش باشد، تحت عنوان «واقعاً داستان نیست» رد کنند.

چنین چیزی حتا می‌تواند برای تعریفی به گستردگی تعریف «کیت ویلهلم» نیز اتفاق بیفتد. بنابراین، اگر خواننده احساس کند که برای فهم داستان نیازمند تلاش آن‌چنانی نیست، ممکن است داستان را کوتاهِ کوتاه در نظر نیاورد و این‌گونه بگوید که: «هنگام خواندن آن سه صفحه بیشتر احساس می‌کردم در حال دید زدن پستو‌ها هستم تا زانو زدن پشت دری قفل شده».

پس دوباره می‌پرسم: داستان کوتاهِ کوتاه چیست؟

حقوق‌دان آمریکایی، «پاتر استوارت»[۲۹] زمانی در دیوان عالی کشور در باب هرزگی چنین گفت که اگرچه نمی‌تواند آن را تعریف کند، اما هر زمان که آن را ببیند خواهد فهمید که عمل هرزگی را به چشم دیده است. خوب، این امر در مورد داستانک نیز صادق است. برخی سؤالات برای تعیین داستانک بودن داستان از این قرارند: آیا کوتاه است؟ آیا بیش از آن‌که شعری باشد، روایی‌ است؟ چنان‌چه بیش از روایی بودن شعری باشد ممکن است شعر- داستان باشند. آیا شما را متقاعد می‌کند که داستان است، حتا اگر همۀ قوانین داستان‌گویی را که شنیده‌اید، زیر پا می‌گذارد؟

با این حال رسیدن به تعریفی که تمامی معیارهای مورد نظر شما را به هنگام برخورد با داستان کوتاهِ کوتاه پیش‌بینی کند، دشوار است.

همین است: وقتی آن را بخوانی، می‌فهمی

آیا چنین تعریفی بیش از حد ذهنی است؟ مسلماً همین‌طور است. آیا این تعریف باعث نمی‌شود که هر نوع اثر غریب ادبی تحت عنوان داستانک طبقه‌بندی شود؟ البته که این‌طور است و همین، در واقع، بخشی از آن‌ چیزی است که خواندن داستان کوتاهِ کوتاه را جذاب می‌کند. داستانک‌ها، اغلب با قانون‌شکنی پیش می‌روند. شاعر و داستانک‌نویس، «رابرت هیل لانگ»[۳۰]، حتا به دانشجویانش می‌آموزد که عنصر اساسی شعر- داستان و داستانک برانداختن دسته‌بندی‌ها و انتظارات معمول ادبی است. البته من به اندازۀ‌ رابرت در این مورد جلو نمی‌روم. مجدداً باید بگویم که از شرحیاتی که بدل به تجویز می‌شوند، حذر دارم. اما به‌واقع گمان می‌کنم بسیاری از داستانک‌ها آن‌قدر در این خصوص جلو می‌روند که در پایان خواننده را به این فکر فرو می‌برند که، آیا آن‌چه خواندم، داستان بود یا چیز دیگر؟

اما با چنین تعاریف متزلزلی چگونه می‌توان نویسندۀ‌ داستانک یا همان داستان کوتاهِ کوتاه شد؟ اگر رسیدن به توافق در باب تعریفی جامع از داستان کوتاهِ کوتاه سخت است، چگونه راه‌های نوشتن چنین داستانی را به شما بیاموزم؟

در کلاس‌هایم هدفم این است که به دانشجوهایم نشان بدهم چگونه می‌توانند دست به کاوش ادبی برای استخراج ایده‌ها و تکنیک‌های شخصی‌ بزنند. به آن‌ها می‌گویم آثار ادبی را چنان بخوانند که گویی کیفی سرقتی هستند. ما در این آثار به دنبال چیزهای باارزش هستیم. چیزهایی که قصد داریم برای خودمان نگه داریم.

در نوشته‌های بعدی چنین روشی را در پیش خواهم گرفت. اگرچه، همواره آثار چاپ شدۀ‌ نویسندگان دیگر را برای استخراج ایده‌ها و تکنیک‌های آن بررسی نخواهم کرد، اما در مورد طبقه‌بندی‌ها و انواع داستانک‌ها خواهم نوشت. هنگامی که در کار بررسی حوزۀ‌ داستان کوتاهِ کوتاه هستیم، سؤالاتی از این دست را مطرح خواهم کرد: داستان‌هایی که بررسی می‌کنیم از چه نوع‌اند؟ نویسنده برای نوشتن هر نوع داستان چگونه می‌تواند عمل کند؟ یا این‌که عناصر اصلی داستان کوتاهِ کوتاه برای هر نوع چیستند؟

همچنین، نگاهی خواهیم انداخت به برخی از فنون ابداع داستان کوتاهِ کوتاه. برای این کار نه از نوع داستان، بلکه از نوع فرآیندی که نویسنده می‌تواند برای رسیدن به داستان کوتاهِ کوتاه استفاده کند آغاز خواهیم کرد.

نهایتاً مسئلۀ‌ تعریف را به خودتان واگذار می‌کنم تا در مورد آن تصمیم بگیرید. می‌توانید داستان کوتاهِ کوتاهِ یا داستانک را اثری با اندازۀ‌ مشخص در نظر بگیرید یا اثری که الزامات خاصی را بر روی دوش خواننده می‌گذارد. حتا اگر دوست داشته باشید، می‌توانید به تعریف مخصوص به خودتان در این باب برسید. قصد من تعیین مرزهای مشخص برای داستانک نیست. در عوض، به همراه شما هر بار ناحیه‌ای کوچک را کاوش خواهم کرد؛ منطقه‌های مختلفی را که جایی در درون، یا نزدیک آن مرزها قرار دارند. تمرکز ما نه بر تعیین مرزها که بر حدود تقریبی آن‌هاست.

——

[۱] Bruce Holland Rogers.

[۲] Pushcart Prize.

[۳] Nebula Award.

[۴] Lifeboat on a Burning Sea.

[۵] Thirteen Ways to Water.

[۶] Bram Stoker.

[۷] World Fantasy Award.

[۸] The Keyhole Opera.

[۹] Micro Award.

[۱۰] Reconstruction Work.

[۱۱] Divestiture.

[۱۲]  Edgar Allan Poe Award.

[۱۳]  Premio Ignotus.

[۱۴] در این مجموعه مقالات راجرز به تناوب از عبارات «داستان کوتاهِ کوتاه» و «داستانک» استفاده می‌کند که قاعدتاً هر دو رساننده‌ یک مفهوم هستند.

[۱۵] sudden fiction.

[۱۶] flash fiction.

[۱۷] یک هجای کوتاه و یک هجای بلند در شعر.

[۱۸] در تعاریف غربی، غزل شعری است متشکل از چهارده سطر.

[۱۹] Collier Magazine.

[۲۰]. Jerome Stern.

[۲۱] World’s Greatest Short Short Story.

[۲۲] micro fiction.

[۲۳] Vestal Review.

[۲۴] Norton.

[۲۵] Flash Fiction Online.

[۲۶] Flashquake.

[۲۷] Glimmer Train Very Short Fiction.

[۲۸] Kate Wilhelm: نویسندۀ زن آمریکایی، صاحب آثاری چون «تلخ‌تر از مرگ» و «تا».

[۲۹] Potter Stewart.

[۳۰] Robert Hill Long.

ادبیات اقلیت / ۲۸ مهر ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا