شعری برای حمیدرضا شریفی / علیرضا نوری Reviewed by Momizat on . حمید شریفی تاب این جهان را نداشت. خودش را خلاص کرد. نه از خاک نه از کلمه نه از مایعی پست و ناپاک تو آفریدهٔ تخیل بودی زنی فرار کرده از فارسی با روانی روان دهانی حمید شریفی تاب این جهان را نداشت. خودش را خلاص کرد. نه از خاک نه از کلمه نه از مایعی پست و ناپاک تو آفریدهٔ تخیل بودی زنی فرار کرده از فارسی با روانی روان دهانی Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » شعری برای حمیدرضا شریفی / علیرضا نوری

شعری برای حمیدرضا شریفی / علیرضا نوری

شعری برای حمیدرضا شریفی / علیرضا نوری

حمید شریفی تاب این جهان را نداشت. خودش را خلاص کرد.

نه از خاک
نه از کلمه
نه از مایعی پست و ناپاک
تو آفریدهٔ تخیل بودی
زنی فرار کرده از فارسی
با روانی روان
دهانی جر خورده تا آلاسکا به سبک مایای شاعر مایاکوفسکی
و خونی که ماهیانه از تو بر دهان فارسی می‌چکد
به اضافه ۵۷ کیلو گوشت و پوست و استخوان و چند حفرهٔ تار
به اضافهٔ چند گرم زنانگی که در اندام تو عادلانه تقسیم می‌شود
من عاشق زیر گلویت بودم
آنجا که تارهای صوتی‌ات زنانه می‌لرزد و کلمه‌ها با عجله خودشان را به نوک زبانت می‌رسانند
جر خوردگی‌های تو ارثی است
همیشگی
تیره
تار
تیره
جر خوردگی‌های تو را نمی‌شود در موزه گذاشت
از جر خوردگی‌های تو نمی‌شود عکس گرفت
از جر خوردگی‌های تو نمی‌شود رونمایی کرد
جر خوردگی‌های تو را نمی‌شود روز تولد به کسی هدیه داد
جر خوردگی‌های تو فقط جر خوردگی‌های تو هستند
تیره
تار
خونی
خونی
تارهای صوتی زنانه‌ات را به لرزش در بیاور
اولین همسر تو کلمه‌ها بودند
کلمه‌های تخم حرام
کلمه‌های مهربان
کلمه‌های هیز
عاشقی در پایین شهر رمان صد سال تنهایی است
به اضافهٔ اتوبانی که از سلولهای خاکستریت شروع می‌شود می‌رود می‌رود می‌رسد به آخرین سوراخ تن
عاشقی در پایین شهر سینه‌های گوگوش در دهه ۶۰
خودارضایی چند نفری
زین پس به جای انقلاب بنویسید: اکو کاندیوگرام
به اضافهٔ قولنجان سولنجانِ بعد از لواط‌های دههٔ ۶۰
ه‌مان روز‌ها تو چند ساله بودی عزیزم
وقتی وضعیت قرمز می‌شد
می‌دویدم کنار حمام روشن، لب رودخانه ببینم زنان با صدای آژیر چگونه لخت بیرون می‌دوند شعر می‌شوند
شعر می‌شوند
تو چند ساله بودی
که «اکبر شیره‌ای کنار پیاده رو راه می‌رود. پنجه‌اش بی‌وقفه فعال است و بدنش خارش شدیدی دارد. توی شلوارش ریده و مگس‌ها مصرانه در جست‌و‌جوی منبع بو دور او می‌چرخند. او خودش را طوری می‌خاراند که انگار از پوستش چیزی جدا شده است». (رمان فشار پیش از موعد، حمید شریفی).
و تخیل اول از کجا شروع می‌شود
جر می‌خوری تخیل می‌کنی
تخیل می‌کنی جر می‌خوری
باز می‌شوی
زن/ مردِ تاریخی من
زن / مردِ باز شده
زن / مردِ آلت در دهان وُ انگشت بر مخرج
هم از خاک
هم از کلمه
هم از اکوکاندیوگرام
هم از تخیل بودی
منقطع
ناپیوسته
نامکرر
بریده بریده
قطعه قطعه
تکه تکه
و سینه‌های گوگوش مدرن نبود
کلمه کم داشت
تاریخ سینه بود منهای زن
تو چند ساله بودی خاصه در جام زهر
تو چند ساله بودی به روایت مولانا قضیب الدین اَبول البُلَندِ همدانی

علیرضا نوری

ادبیات اقلیت / ۲۸ شهریور ۱۳۹۴

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا