درباره نویسنده

مطالب مشابه

یک دیدگاه

  1. 4

    فاطمه خالقی

    لیلا خالقی نویسنده نوجوان که ار پانزده سالگی نوشتن را شروع کرده همواره تلاش دارد از موضوعات اجتماعی و گاه سیاسی بنویسد. در داستان های لیلا خالقی کمتر ردی از موضوعات نوجوانان می بینیم. اگرچه لیلا هیچگاه عامدانه به این سمت و سو نرفته است، و این نشان دهنده نوع جهان بینی اوست. در اغلب داستان هایش استفاده از نمادها را می بینیم. در داستان خرس، خرس مظلومی که به بند کشیده شده است نماد شخص پرقدرتی است که دیگران تحمل آزادی اش را نداشته اند. لیلا مانند دیگر داستان نویسان مهاجر دغدغه های جدیدی را در داستانهایش مطرح می کند. دغدغه هایی که ممکن است فقط لیلا و هم نسلانش بتوانند درک کنند، با نوشتن آنها را برای مخاطب ملموس می کند. این نسل از نویسندگان مهاجر بر خلاف گذشتگان خود از موضوعاتی می گویند که براى نسلهای قبل کمتر اهمیت داشته است.

  2. 3

    مهدیه کوهی کار

    به نام خدا
    نقدی بر داستان کوتاه خرس نوشته ی خانم لیلا خالقی
    داستان درباره ی فردی به نام تیمور است که در گذشته جزو نیروهای پلیس بوده و با تبهکاران به شدت مقابله می کرده اما بعداز مدتی به دلیل نفوذ خلافکاران در دستگاه پلیس ، کارش به زندان و در نهایت اعدام میکشد.
    نویسنده سوژه ی بسیار خوبی را دستمایه ی نوشتن داستان قرار داده ؛ موضوعی که شاید بتوان گفت پتانسیل تبدیل شدن به یک رمان یا داستان بلند را هم دارد اما متاسفانه به دلیل عدم توجه به تکنیک های داستان نویسی مدرن آن گونه که باید پرداخت نشده.
    امروزه به دلیل کمبود وقت و مشغله ی فراوان و حوصله ی اندک ، مخاطب به دنبال داستانی است که بی اندازه پر کشش باشد در غیر این صورت به راحتی داستان را کنار گذاشته و به سراغ فیلم یا داستان دیگری می رود که از ابتدا جذبش کند. در بند اول داستان خرس خواننده نمی داندکه با چه موضوعی طرف است، راوی زن است یا مرد( و این ابهام تا انتهای داستان باقی می ماند) داستان با توصیف شروع می شود و ادامه پیدا می کند بدون این که کشش لازم را داشته باشد هر چند که نویسنده در فضا سازی موفق عمل کرده.
    در اپیزود بعد، خواننده متوجه می شود که زاویه ی دید از اول شخص به سوم شخص – دانای کل – تغییر می کند. این شیوه – تغییر زاویه ی دید یا نظرگاه- درداستان نویسی مدرن به کل مطرود است ؛ تنها تبصره ای که می توان برای آن قائل شد در رمان و البته در ابتدای هر فصل است به شرط آن که تا انتهای آن فصل نویسنده با همان زاویه ی دید به روایت داستان ادامه دهد.
    مضاف بر این در ادامه ی داستان ما متوجه می شویم که اپیزود اول همچون وصله ی ناهمرنگی به تنه ی داستان چسبیده بدون این که به آگاهی خواننده بیفزاید و یا به پیشبرد داستان کمک کند.
    در داستان خرس، شخصیت های زیادی دیده می شود، تیمور ( که مشخصه ی لنگ بودن آن – که نویسنده سعی کرده به وسیله ی آن شخصیت پردازی کند- نخ نما و کلیشه ای است ) رئیس، مرد همسایه ، خرس، مرد پشت میز و مردایستاده. یکی دیگر از شاخصه های داستان کوتاه کم بودن شخصیت هاست و دیگری پرداخت آن ها . اما خواننده در این داستان با شخصیت هایی روبه روست که اصلا پرداخت خوبی ندارند، فقط تیمور تا اندازه ای ساخته شده اما لحن دیالوگ ها همگی در یک حد هستند و از یک نوع؛ تا حدی که نمی توان دیالوگ دو مرد را که در آخر داستان آورده شده از هم تشخیص داد و حتی گاهی دست نویسنده را می توان به راحتی در دیالوگ ها حس کرد؛ گویی نویسنده دیالوگ را تعمدا در دهان شخصیت گذاشته تا خواننده را شیرفهم کند.
    مبحث بعدی که باید به آن اشاره کنم موضوع تحول در داستان است، البته نویسنده سعی کرده به آن بپردازد، رئیس جدیدی که به جای تیمور به صندلی ریاست تکیه زده و حالا احتمالا ترس مبهمی وجودش را گرفته و بعد از سرانجام کارتیمور به کار خودش می اندیشد آن جا که می گوید« مرد پشت میز دستش را تکان داد و روی صندلی لمید و چشم هایش را بست» اما این تحول آن قدر که باید پرداخت نشده ؛ البته نویسنده به راحتی می تواند با یکی دو جمله ی دیگر به خوبی آن را بسازد.
    در این جا لازم می دانم به تصویر سازی زیبای نویسنده موقع زدن ضربه و گفتن جملات سری توسط تیمور و همسایه اشاره کنم؛ در این قسمت نویسنده ، خواننده را به دل داستان می برد و هوشمندانه پرده از راز تیمور و تا اندازه ای از گذشته ی او برمی داردبه نحوی که خواننده با اشتیاق ادامه ی داستان را پی می گیرد و به دنبال کشف مطالب جدید است اما افسوس که این روند خیلی زود رو به افول می رود.
    به نظر نگارنده اگر نویسنده تنها اپیزود پایانی را مبنای کار خود قرار می داد و تمامی اطلاعاتی را که در نظر داشت از طریق دیالوگ به خواننده منتقل می کرد ما با داستانی چالشی، دیالوگ محور، مدرن و بسیار پرکشش رو به رو بودیم که بدون لحظه ای مکث از ابتدا تا انتها با نویسنده همراه می شدیم و در انتها خواننده به لذتی ژرف و کشفی ظریف دست پیدا می کرد و نویسنده هم به مقصود خود می رسید و اثری زیبا و ماندگار از خود به یادگار می گذاشت .

    مهدیه کوهی کار۲/۱۰/۹۴

  3. 2

    مجتبی قادری

    قشنگ بود,روان و خوب بود
    فقط شاید اگه روی ایده قشنگ تری کار میکردید موفق تر میشدید

  4. 1

    زهرا جعفری

    داستان خوب و جالبی بود . تشکر از لیلا جان

    1. 1.1

      روح انگیز ثبوتی

      ایده داستان بسیار شجاعانه است!!
      ممنون خانم خالقی

نظرات بسته شده است.

2014 Powered By Wordpress, Goodnews Theme By Momizat Team