سه شعر از لیلا درخش: ورق خوردْ صبح / در لختههای خون / و بستری / که جفت زنان کرد را / با سرفه بریده بود / در حملههای دشتی که سر نداشت / با اعتمادی... ادامه متن
شعری از فرزانه قوامی: پدربزرگ اما روایتی دیگر داشت / از دستهایی که لای خاکستر خزیده بودند / و اینگونه آغاز میکرد / -تو نمیفهمی! / ما سرنخ... ادامه متن
سه شعر از آزاده فراهانی: از تو بسیار گفتهاند / اما کیست که در تو راه برود؟ / سیگار بگیراند / در پیچهایت تصادف کند / ترمز ببرد و به کوه بزند... ادامه متن
سه شعر از مهدی شادمانی روشن: این روزها / هیچ کس به اندازۀ من زیبا نیست / و هیچ چیز به اندازۀ لطف سرانگشتانم / وقتی که دست به سطح تو میکشم... ادامه متن
سه شعر از شکوفه رضایی: اگر اسبها به وحشت افتادند / سگها شروع به زوزه کشیدن کردند / و بزهای کوهی / از قلهها گریختند / کفشهایت را دربیاور... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها