طیبه شنبه زاده: این شهر امروز ایستاده در ایستگاهش و دارد عق میزند / خیابانها سبزیها دختربچهها / همه آراماند / او که ظهر تکپوش مشکی است عصر... ادامه متن
شعری از سمیه دیندارلو: بیشک انفجار عظیمی رخ داده / با این حجم خون که به خیابان ریخته / به اینجای جنوب / صبح که نمیشناسد / ظهر / شب نمیشناسد... ادامه متن
شعری از فرزانه قوامی: پدربزرگ اما روایتی دیگر داشت / از دستهایی که لای خاکستر خزیده بودند / و اینگونه آغاز میکرد / -تو نمیفهمی! / ما سرنخ... ادامه متن
سه شعر از آزاده فراهانی: از تو بسیار گفتهاند / اما کیست که در تو راه برود؟ / سیگار بگیراند / در پیچهایت تصادف کند / ترمز ببرد و به کوه بزند... ادامه متن
دو شعر از ساناز داودزاده فر: به کجا رسیدهام؟ / هنوز به من شلیک میشود / حتی اینجا / که دموکراسی چیز سادهای ست / و حقوق شهروندی با خون نوشته نمیشود... ادامه متن
سه شعر از شکوفه رضایی: اگر اسبها به وحشت افتادند / سگها شروع به زوزه کشیدن کردند / و بزهای کوهی / از قلهها گریختند / کفشهایت را دربیاور... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها