اینجا صدای گرگ‌ها بلندتر است: رمانی دربارۀ کولبران / گزارشی از نشست نقد و بررسی رمان در کتابخانۀ شهید قدیریان Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ معصومه فرید: نشست «ملاقاتی با نویسنده» مورخ 22 اردیبهشت 97 در خانۀ فرهنگ و کتابخانۀ قدیریان در تهران به نقد و بررسی کتاب اینجا صدای گرگ‌ها بلندتر ادبیات اقلیت ـ معصومه فرید: نشست «ملاقاتی با نویسنده» مورخ 22 اردیبهشت 97 در خانۀ فرهنگ و کتابخانۀ قدیریان در تهران به نقد و بررسی کتاب اینجا صدای گرگ‌ها بلندتر Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » خبر و گزارش » اینجا صدای گرگ‌ها بلندتر است: رمانی دربارۀ کولبران / گزارشی از نشست نقد و بررسی رمان در کتابخانۀ شهید قدیریان

اینجا صدای گرگ‌ها بلندتر است: رمانی دربارۀ کولبران / گزارشی از نشست نقد و بررسی رمان در کتابخانۀ شهید قدیریان

اینجا صدای گرگ‌ها بلندتر است: رمانی دربارۀ کولبران / گزارشی از نشست نقد و بررسی رمان در کتابخانۀ شهید قدیریان

ادبیات اقلیت ـ معصومه فرید: نشست «ملاقاتی با نویسنده» مورخ ۲۲ اردیبهشت ۹۷ در خانۀ فرهنگ و کتابخانۀ قدیریان در تهران به نقد و بررسی کتاب اینجا صدای گرگ‌ها بلندتر است (با موضوع کولبران) نوشتۀ عادله خلیفی اختصاص داشت. در این نشست علاوه‌بر نویسنده، افراد زیر حضور داشتند:

عثمان مزین، وکیل پایه یک دادگستری، فعال حقوق کارگری و کولبری؛ پروین پناهی، منتقد، نویسنده و پژوهشگر حوزۀ زنان. محمد آسیابانی، خبرنگار، پژوهشگر، کارشناس رسانه و منتقد ادبی.

.

کتابی دربارۀ کولبران ولی با روایت‌هایی موازی

در آغاز جلسه پروین پناهی پس از اشاره به موضوع کتاب که دربارۀ کولبران است، گفت: کار کتاب اینجا صدای گرگ‌ها بلندتر است در سال ۹۵ آغاز شده و من اطلاع دارم که نویسنده اطلاعات بسیاری جمع‌آوری کرده. به آن‌جا سفر کرده است. از نزدیک از حال کولبران خبر گرفته‌ و با منطقۀ هورامانات آشنا شده و مطالعات خوبی انجام داده است. ما با مطالعۀ این کتاب به فرهنگ کردستان دسترسی پیدا می‌کنیم و از این جهت کتاب ارزش مطالعات فرهنگی دارد. کتاب، یک رمان واقع‌گرای اجتماعی است… این کتاب به اوضاع نابسامان کولبران اشاره و اعتراض می‌کند که متأسفانه جای خاصی را برای اعتراض ندارند و متأسفانه دولت زمان ما و شاید قبل‌تر از آن، جایی برای اعتراض نگذاشته. من به برخی از موضوعاتی که کتاب دربارۀ کولبران مطرح می‌کند، خیلی تیتروار اشاره می‌کنم:

ـ اشارات مستقیمی به رنج‌های این قشر از جامعه، مثلاً جای دردناک بند کول روی کتف آن‌ها و…؛

ـ مصرف ترامادول و شیشه در میان قشر جوان این منطقه برای غلبه بر سختی‌های کول‌بری؛

ـ خطر لیز خوردن از پیچ‌وخم‌های کوهستان و حیوانات وحشی؛

ـ خطر دستگیری توسط نیروهای امنیتی و از دست دادن بارهایشان؛

ـ خطر بهمن و گیر افتادن در سوز و برف سخت کردستان؛

ـ مجبور شدن خانواده‌های آن‌ها به پرداخت پول تیر درصورتی که به آن‌ها شلیک شود و از بین بروند.

ماجرای داستان روایت چند پسر جوان کولبر است. آن‌ها با هم دوست هستند و به ‌هوای هم این شغل را ادامه‌ می‌دهند… در ابتدای داستان ما می‌بینیم این‌ها حتی پول خرید یک قاطر را ندارند و این جوان‌ها پولشان را سر هم می‌گذارند تا هر کدام یک پای قاطر را بخرند و نوبتی آن را برای حمل بار ببرند… بیان رنج و درد کول‌بران گرانیگاه داستان ماست ولی این تمام داستان نیست و شامل چند روایت موازی نیز هست. ما علاوه بر قضیۀ کولبران و دوستی آن‌ها، با فرهنگ و آداب و رسوم کردستان نیز آشنا می‌شویم. نویسنده سعی کرده تعدادی از افسانه‌های جان‌دار منطقه را در داستان بیاورد و به آن‌ها بپردازد… شعرهای کردی، بحث اسطوره‌ها، بحث جنگ (بمباران حلبچه) و عوارض آن و… در آن وجود دارد.

 .

نقد و بررسی ادبی داستان

پناهی ادامه داد: مبحث دیگر زبان داستان است که به ‌نظر من روان و خوش‌خوان است. فهم قسمت‌های کردی هم با مراجعه به پاورقی‌ها راحت بود. فضاسازی‌ها، توصیف‌ها، شرخ وقایع و… بسیار عالی است. به‌نظر من نقطۀ قوت این کتاب صحنه‌پردازی است. منی که به منطقۀ هورامانات نرفته‌ام با خواندن این کتاب آن‌جا را به‌خوبی دیدم.

نسبت کنش به روایت هم خوب است. یعنی آیا اتفاقاتی که می‌افتد همراه با توصیف صحنه خوب جلو می‌رود؟ وقتی توصیف صحنه می‌کند، یک اتفاق هم می‌افتد. راوی داستان سوم‌شخص است که از نظر من دانای کل است… عنصر مورچه در کتاب به‌عنوان نشانگان کتاب نگاه تمثییل بسیار خوبی است به کل کتاب؛. تمام این کولبران به‌نظر من مانند مورچه‌ها در گود زندگی افتاده‌اند و…

 .

سفر نویسنده به کردستان، قابل‌تقدیر است

در ادامۀ جلسه پناهی از عثمان مزین دعوت کرد تا سخنان خود را بیان کند.

این وکیل و فعال حقوق کارگری، پس از خیرمقدم به حاضران، گفت: این‌که نویسنده‌ای خارج از کردستان با نگاهی دیگر و جامعه‌ای تا حدودی پیشرفته‌تر وارد کردستان می‌شود و می‌رود با آن‌ها زندگی می‌کند، چیزهای خوب را از فرهنگشان درمی‌آورد، به مشکلاتشان توجه می‌کند و درباره‌شان رمان می‌نویسد، خیلی قابل‌تقدیر است… برای ماها سخت است که برویم با کولبران زندگی کنیم، ولی ایشان با این‌که خانم هستند و مال آن منطقه نیستند، رفته‌اند و این زحمت را کشیده‌اند و من شخصاً از ایشان تقدیر می‌کنم…

.

در داستان بحث قتل‌های ناموسی هم مطرح شده است

او ادامه داد: علاوه ‌بر موضوعاتی که خانم پناهی مطرح کردند، موارد دیگری هم هست که در لابه‌لای کتاب وجود دارد: بحث قتل‌های ناموسی و خودکشی که در کردستان زیاد است. نمونۀ علنی و عینی آن مربوط به دوعا خلیل اسود، دختر ایزدی‌ای است که در کردستان عاشق پسر مسلمانی شده بود. او را به خانواده‌اش برگرداندند، ولی در فیلمی که منتشر شد، می‌بینیم که او را با سنگ‌های بزرگی می‌کشند. تنها جرم این دختر آن بود که عاشق پسری از دین و مذهب دیگر شده بود و می‌خواست با او ازدواج کند… این مشکلات در کردستان وجود دارد و رمان به‌صورت زیرپوستی به آن می‌پردازد، ولی مسئلۀ اصلی‌ای که در آن‌جا وجود دارد، مسئلۀ کولبری است…

.

از چهار کولبر، سه نفرشان تحصیلات دانشگاهی داشتند

مزین در صحبت‌های خود دربارۀ کتاب به یکی از پرونده‌های دادگاهی‌اش اشاره کرد و گفت: صفحۀ ۱۱۷ کتاب می‌گوید ما ۱۷ ساعت کولبری کردیم. یعنی ۱۷ ساعت یک بارِ شصت‌هفتاد کیلویی روی دوش آدم باشد و راه برود. ما با یک کیف اداری و چهار تا کتاب و دفتر به دادگستری می‌رویم، جانمان درمی‌آید… درحالی‌که وزن این کیف چهار کیلو هم نمی‌شود. بحث کولبری در کردستان شایع است… برخی از آن‌ها تحصیل‌کرده هستند. من پرونده‌ای داشتم که کولبری کشته شده بود و نیروی انتظامی اعتقاد داشت این کولبر را نیروهای عراقی کشته‌اند، ولی نیروهای عراقی کاری به‌ آن‌ها ندارند. آن‌ها گمرک می‌کنند، صادرات می‌گیرند. خانوادۀ آن‌ها تعدادی شاهد را آورده بودند که اثبات کنند آن کولبر در داخل ایران کشته شده است. سه نفر از چهار شاهد، لیسانس و فوق‌لیسانس بودند… ما شنیده بودیم پدیدۀ کولبری برای تحصیل‌کردگان هم وجود دارد، ولی فکر می‌کردیم فقط برای چند نفر باشد، نه این‌که این قدر شایع باشد!

.

کولبری ماحصل تبعیض بین مناطق مرکزی و پیرامونی است

مزین افزود: پدیدۀ کولبری ماحصل تبعیضی است که بین مناطق مرکز و پیرامونی وجود دارد و در داستان نیز به آن اشاره می‌شود. این تبعیض در کردستان فاحش است. کولبری، شغل استانداردی نیست. طبق مقررات قانون کار شغل باید حداکثر هشت ساعت باشد. مسائل ایمنی‌اش مشخص باشد. کارفرمایش معین باشد. دست‌مزدش مشخص باشد. طبق نظامات و اصول رعایت ایمنی کارگاه بازرسان بر آن نظارت کنند. در کولبری اصلاً صاحب کالا مشخص نیست و داستان نیز آن را نشان می‌دهد. بعضاً مزد آن‌ها پرداخت نمی‌شود. سلامت جسمی‌شان در خطر است. افرادی بوده‌اند که زیر کول جانشان را از دست داده‌اند… خطر انفجار مین وجود دارد و…

.

شهروندان عادی، قربانیان حفظ و حراست از مرزها

در ادامه مزین ضمن اشاره به صفحۀ ۱۵۰ کتاب گفت: ما قانون داریم. کمیسیون تخصصی داریم برای قربانیان مین. باید پرونده تشکیل شود. ولی متأسفانه چه برای کولبر، چه کشاورز، چه رهگذر، چه مهمان غیر کرد، تعیین وضعیتی صورت نمی‌گیرد. ما شهروندانی داریم که اعضای بدن خود را در اثر انفجار مین از دست داده‌اند، ولی هنوز هم نتوانسته‌اند مطابق مادۀ ۲ کمیسیون استانداری‌ها حداقل تعیین‌تکلیف شوند؛ تحت‌پوشش کمیتۀ ‌امداد یا بنیاد شهید و امور ایثارگران قرار بگیرند. درحالی‌که این شهروند ما خودش و با ارادۀ خودش سلامت جسمی‌اش را از دست نداده. در اثر سلاحی که دولت متبوع ما آن را برای حفظ و حراست از پاسگاه‌ها و اماکن نظامی‌اش به‌کار برده، جان خود را از دست داده است و حداقل انتظار این است که آتیه‌اش تأمین و یک حقوق بخور و نمیری به او داده شود. ما افراد بسیاری داریم که حتی در نواحی مرزی هم نیستند؛ در بوکان، در سقز و… انفجار این مین‌ها در سال‌های اخیر تشدید پیدا کرده. چرا؟ چون ما عضو کنوانسیون اتاوا نیستیم؛ ممنوعیت به‌کارگیری مین را نداریم. همچنان می‌توانیم برای حفظ و حراست از مرزهای خودمان و مبارزه با اشرار آن‌ها را به‌کار ببریم… ما در یزد انفجار مین داشتیم! سه تا گردشگر در آن‌جا کشته شده‌اند. مگر یزد منطقۀ جنگی بوده؟ مگر منطقۀ مرزی بوده؟ نه! به بهانۀ مبارزه با قاچاقچیان در آن‌جا مین کاشتیم. به‌طریق اولی این موارد در کردستان گسترده است و خطر آن برای کولبران بیشتر است.

.

نمایندگان مجلس پاسخی ندارند

او ادمه داد: این شغل اصلاً زیبنده نیست. متأسفانه اخیراً تنی چند از نمایندگان مجلس که با رأی مردم و وعده‌هایی که به آن‌ها دادند بر آن صندلی‌ها جلوس کرده‌اند ــ که آیا به‌حق است یا ناحق!؟ و اگر سدهایی نبودند، افراد شایسته‌تری بودند که در این کارزار پیروز می‌شدند و به مجلس می‌رفتند ــ چون هیچ کارنامه‌ای ندارند و هیچ حرفی برای گفتن ندارند، پاسخ‌گوی این مردم نیستند و شرمسار آن‌ها هستند، طرح بیمۀ کولبری را پیشنهاد می‌دهند! من از آن‌ها سؤالی دارم. اصلاً مگر می‌شود شغلی با این وضعیت اسفناک را بیمه کرد؟ من به بچه‌ام، به برادر یا خواهر بی‌کار و لیسانسه‌ام، بگویم شما برو کولبر شو من بیمه‌ات می‌کنم!؟ آخر با یک کول ۹۰ کیلویی، کیلویی ۶۰۰۰ تومان دستمزد، آیا این شغل که سلامت جسمی‌اش را از بین می‌برد، حیثیت و کرامت انسانی‌اش را پایمال می‌کند، آیا شغل استانداردی است که آن را بیمه بکنیم؟ این موجب شرمساری است. حداقل قضیه این است که خوشبختانه تا الان این قضیه سراسری نشده است… کار باید تأمین‌کنندۀ نیازهای انسانی و موجب کرامت او باشد، نه برعکس آن. این‌که ما آن‌ها را بیمه کنیم ــ هفتاد هشتاد هزار نفر در کردستان ــ این سند افتخار نیست؛ سند رذالت و شرمساری است اگر صورت بگیرد.

.

تیراندازی سلسله‌مراتبی دارد

مزین در ادامه گفت: در جای‌جای کتاب مواردی را می‌بینیم که قانون نقض می‌شود… مأمور سوی کولبر تیراندازی می‌کند و همراهش به او می‌گوید چرا این کار را کردی؟ می‌گوید تقصیر خودش بود. آخر تقصیر از کجا ناشی می‌شود؟ تقصیر از فعل عامدانه‌ای ناشی می‌شود که خلاف عرف باشد… ولی کسی که از کوه و صحرا می‌گذرد و کولی را حمل می‌کند، آیا مرتکب تقصیر شده؟ همین استدلال اشتباه وارد گزارش‌های کمیسیون سوانح نیروی انتظامی می‌شود. وقتی کولبری مجروح یا کشته می‌شود، مأموران ــ که آن‌ها حقوق‌دانند و از پشت کوه نیامده‌اند ــ می‌نویسند تهلکه‌النفس کرده است یعنی خودش جان خودش را در خطر انداخته است! آخر پدرآمرزیده، اگر می‌خواستم خودم را از بین ببرم خودم را از یک پرتگاه پرت می‌کردم؛ سم می‌خوردم. من آمدم از این طریق امرار معاش بکنم. خودم و زن و بچه‌ام را از گرسنگی نجات بدهم و این تهلکه‌النفس نیست؛ اشتغال است، من دنبال روزی آمده‌ام. می‌گوید نباید او را می‌کشتی؟ مأمور جواب می‌دهد تقصیر خودش است. آن فرد سادۀ کولبر آگاه به قانون است و مأمور ناقض آن. به او می‌گوید آقاجان، تیراندازی سلسله‌مراتبی دارد. اول باید هشدار دهی؛ تیر هوایی شلیک کنی؛ کمر به‌پایین و بعد کمر به‌بالا شلیک کنی. شما از همان اول نقاط حساس بدن او را هدف قرار دادی! باز او می‌گوید تقصیر خودش بود… شأن نیروی انتظامی پاسداشت نظم و امنیت در جامعه است…

.

مأموری در نقش قاضی، مجری قانون، بازپرس و کاشف جرم!

مزین به‌موراد دیگری دربارۀ برخورد نیروهای امنیتی با کولبران در رمان اشاره کرد و ادامه داد: کولبرها متوجه تبعیضی که وجود دارد می‌شوند. آن‌ها به زبان بی‌زبانی می‌گویند چرا ما انسان‌هایی که در این‌جا به دنیا آمده‌ایم باید نقشمان این همه متفاوت باشد؟ آخر و عاقبت آن‌هایی که توانسته‌اند یک قاطر دانگی داشته باشند، خیلی غم‌انگیز است؛ البته این هم تقسیم‌بندی آن‌هاست! تقسیم‌بندی مال براساس شش دانگ است ولی آن‌ها قاطر را به ۴ دانگ تقسیم می‌کنند چون ۴ تا پا دارد… رمان مزیت‌های زیادی دارد. نویسنده به‌خوبی موارد مربوط به نقض قانون و مقررات، پایمال کردن حقوق شهروندان، بی‌توجهی مأموران به اصل قانون به‌کارگیری سلاح و این‌که حق ندارند قصاص قبل از جنایت بکنند، اشاره کرده. ما در رمان می‌بینیم کولبری می‌بینند و باید دستگیر کنند، اموالش را ضبط کنند و خودش را تحویل مقامات قضایی کنند و اگر قرار است او را بکشند یا کالایش را از بین ببرند، باید با حکم قضایی باشد. ولی مأمور، آن‌جا، خودش هم در نقش قاضی است، هم در نقش مجری حقوق، هم در نقش بازپرس و هم در نقش کاشف جرم یا مأمور انتظامی. همۀ این رل‌ها را بازی می‌کند. در آنی تصمیم می‌گیرد کالای او باید از بین برود؛ به جسمش تیراندازی شود و این می‌شود سرنوشت تلخ جوانان، پسران، دختران و پیرمردها و پیرزنانی که از ناچاری و بی‌امکاناتی و نبود شغل به این شغل غیراستاندارد روی آورده‌اند.

مزین در پایان صحبت‌های خود گله‌اش از کتاب را نیز بیان کرد و گفت: انتظار داشتم در عنوان و تیتر کتاب بحث کولبری یا حمل کالا با کول وجود داشته باشد تا خواننده متوجه شود این داستان بخشی از مرارت‌های کولبری را روایت می‌کند. یا حداقل در تیتر دوم، برای شرح موضوع، به آن اشاره می‌شد ولی نیست…

در ادامۀ نشست پناهی به ارائۀ بخش دوم سخنان خود پرداخت. او ابتدا گفت: درست است که در تهران هم بیکاری هست ولی این‌جا افراد با کارهایی مثل رانندگی در اسنپ و… بالاخره کسب درآمدی دارند ولی در کردستان چنین کارهایی وجود ندارد و جوانان مجبورند به کولبری تن دهند…

 .

چند نکتۀ فنی ادبی دربارۀ داستان

او سپس ادامه داد: من اسم داستان را دوست داشتم و به‌نظرم نام آن گویاست. البته پیشنهاد آقای مزین هم خوب بود. خانم خلیفی تقسیم‌بندی‌ای در کتاب کردند و هر کدام از بخش‌های کتاب را با یکی از ذکرهایی که در کردستان خیلی متداول است و در مراسم پیرشالیار هم گفته می‌شوند، نام‌گذاری کرده‌اند. من دلیل خاصی برای این نام‌گذاری‌ها ندیدم! می‌شد مثلاً یک، دو، سه گذاشت. شاید من ارتباطی بین نام‌گذاری این بخش‌ها و ذکرها پیدا نکردم. موضوع دیگر آن‌که وقتی مخاطب جلو می‌رود و هی می‌خواند ولی می‌بیند شخصی که نویسنده دربارۀ آن توضیح داده، مشخص نیست! به‌نظر من این اشکال وجود دارد و در جای‌جای کتاب هم دیده می‌شود. نکتۀ دیگر آن‌که نام‌گذاری شخصیت‌ها مناسب نیست؛ اسم‌ها به خاطر نوع واج‌آرایی‌ای که دارند خیلی شبیه هم هستند. کاش کمی توی ذهن مخاطب فاصله‌گذاری و کدگذاری می‌شدند. مورد دیگر آن‌که وقتی می‌خواهیم دربارۀ چیزی توضیح دهیم بهتر آن است که اول متن بدانیم با چه شخصیتی روبه‌رو هستیم…

.

یک نقد فمنیستی: زنان هم می‌توانند کولبر باشند

مؤلف کتاب اضطراب در زنان در ادامه نقد فمنیستی خود دربارۀ داستان را بیان کرد و گفت: نقد فمنیستی نقش زنان را در اثر بررسی می‌کند. در این اثر اکثر زنان شبیه کلیشه‌ها هستند. مادر مهربان خانه‌دار و… می‌خواهیم ببینیم کجاها این کلیشه‌ها شکسته می‌شود. بهترین جای داستان که ازنظر من یک عصیان و سنت‌شکنی بود، وجود شخصیت ریحانه بود. یکی از کولبران داستان که یک زن است و به‌دلیل بیماری و بیکاری شوهرش با تغییر شکل ظاهری‌اش می‌آید و همراه آن مردها آن وزن را تحمل می‌کند تا بچه‌هایش گرسنه نمانند. این‌جا یک نقد فمنیستی وجود دارد. این‌که فمنیست‌ها می‌گویند اگر زن‌ها نمی‌توانند بار بردارند یا خیلی جاها می‌گویند که در توان ما نیست به دلیل کلیشه‌ها و فشار جامعه است که به او یاد داده زن‌ها نمی‌توانند بار را بردارند وگرنه اگر در اوضاع یکسانی قرار بگیرند، زنان هم می‌توانند همان بار را بردارند. می‌توانند مهندس شوند یا اصلاً رانندۀ کامیون شوند. تعریف زنانه و مردانه کردن مشاغل کار جامعۀ مردسالار است… خانم خلیفی در کتاب با یک دید عصیان‌گرانه می‌گوید زن‌ها هم می‌توانند این کار را انجام دهند. حرف‌هایی که ریحانه به‌عنوان یک زن کولبر می‌زند خواندنی است و توصیه می‌کنم حتماً آن را بخوانید.

.

هنوز هم زبان زنان را می‌بُرند

پناهی ادامه داد: شخصیت زن دیگر داستان هاناست… بنابه مطالعاتی که خود من انجام دادم خودکشی هم در آن‌جا زیاد است و انگار خودسوزی تبدیل به یک اصطلاح شده است. مثلاً اگر فلان کار را بکنی خودم را می‌سوزانم… هانا وقتی در مسیر عشقی قرار می‌گیرد، تحت شکنجه قرار می‌گیرد و یکی از اعضای خانوادۀ هانا زبان او را می‌برد و… اگرچه به‌نظر می‌رسد با بالا رفتن سطح سواد جوانان و گسترش فضاهای مجازی و کوچک شدن دهکدۀ جهانی چنین اتفاقاتی کمتر شده، ولی همچنان وجود دارند…

 مورد دیگر آن‌که در صفحۀ ۱۳۱ کتاب، وقتی سر هانا دعوا می‌شود، یک آقایی با سربند سیاه موهای هانا را دور دستش می‌پیچد و روی برف‌ها می‌کشد، داد می‌زند و چند بار می‌گوید: مال منه، مال منه. یعنی ما این‌چنین قدرت مالکیت را در یک جامعۀ مردسالار و متعصب نسبت به آن دختر نوزده ساله می‌بینیم.

.

با طوفان توییتری هیچ اتفاقی نمی‌افتد، نیازمند کتابیم

در بخش بعدی نشست، آسیابانی به ارائۀ سخنان خود پرداخت و گفت: من اصلاً‌ طرح جلد آن را دوست نداشتم… ولی این رمان از چند جهت اتفاق خوبی است. ما دربارۀ کردستان صرفاً یک‌سری اطلاعات شفاهی داریم، مثلاً دربارۀ کولبران هشتگ می‌زنیم و طوفان تویئیتری در دفاع از حقوق کولبران راه می‌اندازیم ولی هیچ اتفاقی نمی‌افتد. ما وقتی می‌خواهیم دربارۀ قومی گفت‌وگو کنیم، نیاز به چنین کتاب‌هایی داریم و کتاب‌های پژوهشی. متأسفانه به کتاب‌های پژوهشی مجوز چاپ نمی‌دهند. البته به‌نظر من این رمان حاصل پژوهش‌های خوبی است، چون ریزه‌کاری‌هایی دارد که من باورم نمی‌شود صرفاً ذهن‌پردازی باشد. ما به چنین کتاب‌هایی احتیاج داریم تا بتوانیم دربارۀ قوم کرد گفت‌وگو کنیم. ما بین قومیت‌ها گفت‌وگویی نداریم؟ چرا؟ اول از همه آن‌که برای گفت‌وگو احتیاج داریم در سطحی برابر باشیم تا بتوانیم به یک نتیجۀ مشترک برسیم. این‌که چطور یک هم‌وطن بتواند هم‌وطن دیگری را با تیر بزند، حتی به‌صرف این‌که جرمی هم مرتکب شده باشد و آن جرم، آوردن اجناسی برای گذران زندگی باشد به‌خاطر آن است که آن‌ها هیچ درکی از هم ندارند… اگر ما منابع مکتوبی داشتیم، می‌توانستیم گفت‌وگو کنیم. این اتفاق مهمی است که چنین کتابی از دل آن‌جا دربیاید.

.

این‌که نمی‌توانیم از مرز استفادۀ فرهنگی کنیم جای سؤال دارد

آسیابانی ادامه داد: نکتۀ دیگر آن‌که من به خیلی از مرزهای ایران رفته‌ام. در سیستان و بلوچستان هم وضعیت عجیب و غریبی وجود دارد. آن‌ها هم مثلاً بیست سی ساعت پیاده می‌روند تا به کویته برسند و بتوانند یک کول قهوه و… بیاورند تا مثلاً پنجاه هزار تومان پول بگیرند.

مرز در تمام کشورهای دنیا وجود دارد. ولی در کشورهای پیشرفته یک جای فرهنگی ـ اقتصادی است. نمی‌دانم چرا در این‌جا مرزها امنیتی است. با شکل‌گیری اتحادیۀ اروپا که اتفاق خیلی خوبی بود در برخی کشورها مرزها تبدیل شد مثلاً به ضربدرهایی در یک سری کافه‌ها. ولی مرزهای ما کلاً یا سیم‌خاردار است، یا پرتگاه. این‌که ما نمی‌توانیم از مرز استفادۀ فرهنگی کنیم، جای سؤال دارد.

.

کتابی از جنس ادبیات متعهد اما زیباشناسانه

در ادامه آسیابانی مجدداً به خود کتاب پرداخت و گفت: این کتاب از جنس چیزی است که ما به آن می‌گوییم، ادبیات متعهد. ویژگی‌ دیگر آن داشتن بار زیبایی‌شناسی است و بنابراین صرفاً ادبیات متعهد نیست. به‌نوعی هنر برای هنر هم هست. من حدس می‌زنم نویسنده خواسته داستان یک ساختار دایره داشته باشد ولی فرم دایره درنیامده، ولی به‌نظرم نوع فصل‌بندی و واژگان‌ مورد استفاده به‌خاطر بحث زیبایی‌شناختی است…

نکته‌ای که برای من خیلی عجیب بود آن است که در بخشی از داستان که یک جنازه هست و می‌خواهند سیگار را روشن کنند، یک سری تصویرسازی‌های فوق‌العاده دارد که واقعاً سینمایی‌اند و آدم حس می‌کند در حال دیدن یک فیلم خوب و برجسته است… دربارۀ شخصیت‌ها هم بخواهم بگویم، می‌توان به این اثر عنوان پست‌مدرن را داد، از این جهت که صداهای متکثری از آن بیرون می‌آید.

در ادامۀ جلسه، خلیفی، نویسندۀ کتاب، برخی تجربیات خود را از سفر به کردستان و مطالعات میدانی‌اش برای حاضران بیان کرد. این نشست پس از پرسش‌وپاسخی بین مدعوان و حاضران در جلسه، پایان یافت.

 ادبیات اقلیت / ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا