درباره نویسنده

مطالب مشابه

یک دیدگاه

  1. 5

    روشنک رشیدی

    سلام
    من مطلب مفصلی در باره کل این قضیه سالهاست نوشته ام که مستندات زیادی در آن وجود دارد. ولی متاسفانه وقتی این کامنت ها را دیدم بطور کلی منصرف شدم.من به شخصه آقای بارسقیان را به واسطه ی ترجمه ی نمایشنامه ای از سوزان لوری پارکس می شناسم.مقاله ای اول ایشان بسیار حرفه ای بود و من با خیلی از قسمتهای آن موافقم.مقاله ی دوم ایشان که در مورد نشر چشمه بود و سیاست های کلی اش آنهم حرفی نیست.و این فقط مختص نشر چشمه نیست.بهرحال وقتی کلیت چیزی مشکل دارد،دارد.و این فقط شامل یک ناشر نمی شود.متاسفانه در این کامنت ها من اعتدال و منطق ندیدم .یا به ایشان حمله شده و یا تشکر.ولی مقاله ی دوم نشان داد که دیگر موضوع شخصی ست و یکجور تصفیه حساب شخصی.دعواهای جناحی متاسفانه در بخش فرهنگ.من مدتهاست به نشر چشمه نقد دارم.مدتهاست به آقای یزدانی خرم نقد دارم.ولی نقد اصولی،نه نقد شخصی.ما با عقاید و منش و مرام یک شخص مشکل داریم نه با وجه انسانی اش.دوستی میگفت بیشتر وقت آقای بارسقیان در نشر چشمه می گذرد و متعجب بودند؟متاسفانه این کدورت های شخصی باعث می شود که صدای کسانی که دور از حب و بغض به نشر چشمه و آقای یزدانی خرم،آقای شهسواری،آقای سناپور نقد دارند شنیده نشود و صحنه ی نزاعی باشد بین طرفداران آقای یزدانی خرم و مخالفانشون.

    1. 5.1

      مهدی

      این هم نکته ی مهمیه که لحن متن، گاهی محتوا رو نابود میکنه و فضا رو به سمتی دیگه می بره. به هر حال نشر چشمه و اهالی آن یک جریان هستن که باید در مورد اون جریان بحث و نقد بشه. حالا اینکه اون شخص کی هست، اهمیتی نداره، جریان باید نقد بشه. خب شما چرا نقدتون رو منتشر نمی کنید؟ بالاخره باید حرف زد دیگه. اونا حرف می زنن چرا بقیه ساکت باشن؟

  2. 4

    مهدی

    ممنون بخاطر این مطلب. نوشتن این مطالب و افشا کردن پشت پرده ی نشر چشمه که به جای کار نشر شبیه به موسسه ی هولدینگ عمل میکنه ضروری و مفید هست. ولی با این مطالب افشاگری کامل نیست. کما اینکه از کامنتهای بالا معلوم میشه که بعضی از مخاطبان از اساس متوجه نشده ن که جناب بارسقیان دارن در مورد چه چیزی صحبت میکنن. کسانی که روند تغییر رو دنبال کردن و فرایند کاری نشر چشمه رو میدونن، خودشون از این مطالب مطلع هستن، کسانی که نمی دونن رو باید آگاه کرد. بنابراین به نظر کمی راهگشاتر، کمی با ارجاعات بیشتر و دقیقتر اگر صحبت بشه، نتیجه ی بهتری به دست میاد.
    امیدوارم مقاله ی بعدی جناب بارسقیان که وقت می ذارن و این مطالب رو می نویسن و برخلاف بسیاری دیگه از کنار این مسائل رد نمی شن، شامل این موارد باشه و بتونه تاثیر بیشتر و بهتری بذاره.

    1. 4.1

      فرشاد

      همین شما آقا مهدی که متوجه این متن شده اید و ریشه یابی کرده ای بس است برای کل ادبیات. با فحش و فضیحت ، فقط آدم های کوچک ،‌همان طور حقیر می مانند و هیچ گره ای از جایی باز نمی شود. نگران متن های بدی آراز بارسقیان هم نباشید. کلا ایشان به صورت اتومات، مدتی است که فحش نامه منتشر می کند. همین متن را در کانال داستان های ایرانی هم گذاشت و احدی به آن توجه نکرد. نه به خاطر محتوایش که آراز بارسقیان را دیگر همه می شناسند و شبیه چوپان دروغگو دیگر کسی باورش ندارد.

  3. 3

    حامد

    به جز توهین و سیاه نمایی چیز دیگه ای رو تو ترک تازی مغول وار شما نمی شه دید.
    شما بهتره انقدر به خودت فشار نیاری واسه ت خوب نیست. اگه هم خواستی بیاری قرص فشارت کنار دستت باشه اگه اونم نبود یه سر برو دبلیو سی شاید فرجی بشه. از آقای بارسقیان می پرسی:
    اول تکلیفت را با خودت روشن کن و ببین چند چندی؟ نویسنده ای؟ مترجمی؟ نمایشنامه نویسی؟ بازیگری؟ چه هستی تو که همه جا سرک می کشی؟
    نویسنده می تونه نمایشنامه نویس باشه. رمان نویس باشه. یا حتی مثل جنابعالی خزعبل نویس پرفشار باشه. مترجم هم که خودش بغل به بغل کار نویسندگیه و ایشون در امر ترجمه کارشون اثبات شده هست. شما هم خودت در خفا احتمالا چندتایی از ترجمه های درخشان ایشون رو خوندی. نمونه زیادی از بزرگان برای مثال هستند که هم تالیف می کردن هم مترجم قابل و زبردستی بودن.(مثال نمی زنم چون ممکنه بیشتر بهتون فشار بیاد. پس مراعات حالتون رو می کنم.) آقای بارسقیان بازیگر نیستن و در م.ر. حساس که احتمالا به علت مشکل فشاریتون مثل بقیه اساتید تو خالی تئاتر چشمتون رو روش بستین و با بخل و کینه فرو خورده از کنارش بی تفاوت مثل… (اینجا سه نقطه به خاطر مراعات حال شماست) رد شدین بهتره مطلعانه صحبت کنید و … مفت نزنید (فشارتون). ایشون تو این کار بازیگر نبودن تنها برای راهنمایی تماشاگران لباس راوی رو به تن کردن تا تماشاگران در تعویض صحنه ها دچار سردرگمی نشن. که البته باید اینم بگم هیچ اشکالی نداره که یه نویسنده و مترجم، بازی هم بکنه مثل استاد داود رشیدی. (آخ حواسم به فشارت نبود). تو دوره زمونه ای که بخش خصوصی به قول شما(به قول ما بخش شبه خصوصی، چون نود و نه درصد اون بخش خصوصی که شما مثل … تو بغلش می پری نون وقتی دهنشون بوی شیر می داد از بخش دولتی ارتزاق می کردن تا کم کم بزرگ و فربه شدن و شدن بخش به اصطلاح خصوصی. اون یه درصد امثال آقای بارسقیان هستن) شده پوکمون و فقط داره می تازه و می بلعه و بعدش بلعش رو با ولع نشخوار می کنه، اتفاقا اینجاست که اون یه درصد وظیفه خودش می دونه که از سر دلبستگی(دلسوزی نه) نگرانی خودش رو ابراز کنه. به زعم شما به هر سوراخی سرک بکشه. گفتم دلبستگی چون آقای بارسقیان هم مثل خیلی از دوستداران نشر چشمه تو نوستالژیک وار ترین شکل، حداقل به اون میز شیشه ای جادویی و اتفاقات و فراز و نشیب هاش دلبستگی داشته و داره(البته بعید می دونم شما اصلا بدونی درباره چی حرف می زنم). اون کامنت پر ملاتی که می فرمایید پاک شده انگار گویا از منظر توهین و سیاه نمایی پرملات بوده. چه اشکالی داره اگه جایی نارسایی ای وجود داره تک تک ماها وظیفه خودمون بدونیم که اون رو گوشزد کنیم. شما اگه مشکل فشار داری خب خودت رو دخالت نده. راستی شایدم جزو اون دسته از هیاهوکننده های دور تاتامی هستی که اسمشون نوچه س. نوچه جان!!! گنده هاش تو تاتامی کی او شدن. پس بهت توصیه می کنم از بیرون تاتامی زیاد به حنجره ت فشششار نیاری. به خط به خط نفرت پراکنیت می تونم جواب بدم اما به خاطر مراعات حال پرفشارت بی خیال می شم.
    امثال تفکر آراز بارسقیان زیادن. به اندازه موی سرت. شاید دارن مراعات فشار تفکری که امثال شما نوچگی و نوکری و چاکریش رو می کنین رو می کنن. امان از شما پرفشارها.
    درود بر اون شرفت آراز بارسقیان، قهرمان عصر ما.

    1. 3.1

      فرشاد

      حامد جان انگارفشار خون خودت بالا رفته برادر من که بعضی جمله هات اصلا مفهوم نداره. آراز بارسقیان با این همه سرکی که به همه جا می کشد و بیش از سی عنوان کتابی که در همه ی زمینه ها کار کرده، باید تا به حال برای خودش موقعیتی دست و پا می کرد و اگر اینچنین بود دیگر فرصتی نداشت که ماهی یک بار تلکسکوپ بگذارد روی نشر چشمه و مهدی یزدانی خرم و روزها خودش را معطل چنین هیاهویی کند. کسانی که چنین رویه ای دارند،‌مشخص است که موفقیت راضی کننده ای در کار خودشان ندارند که مشغول حواشی می شوند به دفعات. باز هم می گویم امثال آراز بارسقیان، تکلیفشان با خودشان اصلا مشخص نیست. حتا خط فکری مشخصی هم ندارند. چه طور می شود کسی خاستگاهش میز شیشه ای نشر چشمه باشد و بعد سر از مشرق و نسیم وفارس و سایت های معلوم الحال در بیاورد. خبرش هم موثق است. همه دیگر می دانند که آراز بارسقیان جناح دیگری را مدتی است انتخاب کرده برای زدن آدم ها…. این که آدم مدام در حال رصد بقیه باشد نشان از شکست خودش دارد. در متن های آراز بارسقیان و نه فقط این متن که خیلی هم اصرار دارد در همه ی گروه ها و کانال ها و سایت ها هم کار شود، کاری غیر از افترا و توهین نیست. کجای چنین متن هایی شفاف سازی است؟ چرا توی صفحه ی شخصی خودش نقد نمی کند؟ دقیقا به این دلیل که مخاطب چندانی در فضای مجازی ندارد. صفحه اش ببینید و خودتان بسنجید. این شایعه پراکنی ها نه چیزی از مهدی یزدانی خرم کم می کند و نه نشر چشمه. اما دست امثال این آقای همه فن حریف ارمنی را رو می کند که اول فحش نامه اش برای جایزه ی احمد محمود،‌آیه ی قرآن می نویسد…آن هم غلط… خنده دار است … اما البته برای جماعت حسود و مغرض که دلشان خنک می شود از موفقیت دیگران،‌امثال آراز بارسقیان جواب می دهد که فحش های فروخورده ی آدم های عقده ای را ماهی یک بار در صفحات اجاره ای منتشر کند. و کتاب های این و آن را بزند که چه بشود؟ که یعنی خودش خیلی خوب و باسواد و فهمیده است؟

  4. 2

    اکبر

    سلام. جالب بود. بله این جایزه بوشهر چیه که فقط یه بار برگزار میشه و فقط مخصوص یک نویسنده متوسط که می خواد رزومه جمع کنه. بعدش جایزه چهل چیه که فقط برای سن اون ها برگزار میشه. مثلا بعدا از چهل که بگذرن میشه جایزه چهل و پنج و بعدش میشه جایزه پنجاه. کلا جوایز باید بر اساس سن این دوستان رشد بکنه. جوایز دیگه هم مثل هفت اقلیم که مشخص بود مثل یه دادو ستد می مونه. تو ما رو آره ما هم شما رو آره. حالا جایزه چهل هرچی هم بود و هست متاسفم برای پیشکسوتان ادبیاتی که ادعای ادبیات ناب دارند و از این بچه بازی ها حمایت می کنن. تشکر

    1. 2.1

      میلاد

      خودت هم فهمیدی چی نوشتی؟ به این حسی که شما داری قبلا می گفتند حسادت، حالا را نمی دانم. تا جایی که بنده می دانم و از بچه های جنوب شنیده ام. جایزه ی ادبی بوشهر جایزه ای بود مثل بقیه ی جایزه ها منتها تیم اجرایی ضعیفی داشت و ظاهرا بعد از اعلام نتایج نتوانستند جمع و جورش کنند وجایزه بدهند و اختتامیه بگیرند. ربطی هم به داوران و منتخبین نداشت. مدیر اجرایی اش ضعیف بود. جایزه ی چهل و هفت اقلیم هم هیچ ربطی به هم ندارند.
      متاسف هم نباش داداش من برای پیشکسوتان ادبی. برای امثال خودت و آراز بارسقیان متاسف باش که از شدت حسادت ، بنا را بر تخریب دیگران گذاشته اید.
      من طرفدار یزدانی خرم نیستم. ولی استدلال های این متن ، دوزار هم نمی ارزد. اتفاقا با این قبیل متن ها و کامنت ها،به این نتیجه رسیده ام که لابد یزدانی خرم، کار بزرگی کرده و آدم مهمی است که این طور تخریبش می کنند. به هر صورت سرخ سفید کتاب مهمی است. خیلی مهم تر از کل آثار امثال آراز بارسقیان.

  5. 1

    فرشاد

    کامنت مفصلی نوشته بودم که پرید انگار…. خلاصه اش این می شود که آراز بارسقیان، بس که این *** روزمره ات را. اول تکلیفت را با خودت روشن کن و ببین چند چندی؟ نویسنده ای؟ مترجمی؟ نمایشنامه نویسی؟ بازیگری؟ چه هستی تو که همه جا سرک می کشی؟
    کجات سوخته برادر من که دست از این مسخره بازی ها برنمی داری. با این درفشانی ها نه نشر چشمه از فعالیت باز می ماند و نه بررس نشر، جایگاهش تغییر می کند؟ کدام مسیر را برای جلو رفتن انتخاب کرده ای؟ ناسزا گفتن و فحش دادن به افراد که بار حقوقی هم برای تو و هم سایتی که *** را منتشر می کند،‌به دنبال دارد؟ یا پرت شدن در سرنوشت آدم ها ی مطرود؟
    جایزه ی دولتی می گیری که به بخش خصوصی بتازی؟ تو و آن رفیق کرمانی ات، انگار خوب قلم به مزد شده اید و گیر داده اید به نشری که در این وانفسای نشر از همه کار بلدتر است. برادرجان… خدا عاقبتت را به خیر کند. مردم وقت ندارند که هر روز یاوه گویی هایت را بخوانند…. به نظر قابل ترحم می رسی. خودت را دریاب آراز بارسقیان که به نظر به شدت بیمار شده ای. ادبیات جای آدم های بیمار نیست.

نظرات بسته شده است.

2014 Powered By Wordpress, Goodnews Theme By Momizat Team