شعری از فیروزه محمدزاده: چرا اینهمه صدای کسی از درد درنمیآید؟ / چرا اینهمه درد سلولهای انفرادی دارد و آسپیرینها مفت مفت، در داروخانهها خاک میخورند؟ / چرا من به درد آسپرین نمیخورم؟... ادامه متن
رکسانا شکوهمند: در من زنی هست / که چهار فرزندش را کشتهاند / و دختری کم خون، / به جنون رسیده، / هر شب / به وقت ماه، / هر روز صبح، / دست کودکی را میگیرم و / از خانه بیرون میروم / و شب، / با... ادامه متن
سه شعر از سید محمد میرامینی: زخم چرکین ابرها ترکید / و آسمان بر سرمان خون بالا آورد / ما سرمان را از ترس پایین آوردیم / تا آنجا که دیدیم / جوبها جنازه آوردهاند / بعد / ناگهان تنها شدم / ش... ادامه متن
کوتاه بیا / سخت نگیر / امان بده / گاهی! سرازیر شانهات شوم / تو عمامهپیچ بوسههایم شو / من آرامتر از دستار حسنک / اینبار مرتب / بپاشم بر تاریخ مردانهای که تو را به دار میبرد / تو نفسها... ادامه متن
شعری از سریا داودی حموله: زرد / بازماندۀ گنجشکهاست / روی هر نامی بنشیند / زیباییاش / به فصل دیگری کوچ میکند / سرخ / آغشته به آدمی است / سایۀ خود را به هر که بخواهد / پیوند میزند... ادامه متن
شعری از فراز بهزادی: اینها را از زبان دیوانهای مینویسم / که شبانه از راهْ راهِ پیراهنم گریخت / با یک استکان گریه به جای دریا / تا ماهیانش را برای معشوقهاش / تعریف کند، / مثل پدر که اولین... ادامه متن
شعری از احسان نعمت اللهی: چندی آینهها را خسوف گرفته بود، / دستان برفیات جلایشان داد / و من که تاب نیاوردم شفیره ماندن را / به آغوشت کوچیدم، / سیلابهای پنهانی / رگبارهای درونی / خوشه خیز -... ادامه متن
شعری از زینب اطهری: در این سفیدها چه زمستانی؟! / در این سرفههای صاعقه در خون / من زود رسیدهام خیلی زود / بر موهای موازی بادم برف می نشیند و انگشتهام، میخشکند / صدا، تنهاست... ادامه متن
شعرهایی از مرضیه برمال: اینطور که تابستان چشمهای تو / عطر انبه را منتشر میکنند / اینطور که دلتنگ حیاطی هستم که نیست / اینطور که مادرم نیست / و اینطور که سرکهها باد میکنند در بطریها.... ادامه متن
چهار شعر از محسن توحیدیان: سنگریزهای / غلتان در خون من / در این بعدازظهر پاییزی / به دریچهای نزدیک میشود / که آن را / بر عبارات بستهاند / سنگ در لامسه آبی است... ادامه متن
آخرین دیدگاه ها