دو شعر از زبیده حسینی
ادبیات اقلیت ـ دو شعر از زبیده حسینی:
۱
شرایط، «ادامه» را به تأکید بر حروفش وادار کرده است
شرایط، جنون را، به مداومت ِ ایزوله وادار کرده است
نه تو میتوانی خواستن را طور دیگر بنویسی
نه من میتوانم، آن گونه با قدمها بروم
که تقسیم ِ روز آسان شود
شرایط ما را به شنیدن وادار کرده است
دچاریم به ناچاری ِ گوشها
ناچاری ِ چشمها
به ناچاری ِ این تن که به رضایت ِ ارقام دست میبرد در بطن
چهره عوض میکند
چهرهٔ چیزها را دچار نخوتِ دستی میکند که باید به دهان برسد
به دهان ِ برآمده از جهالت ِ جیبها
به تعویض سقفها
و تعویض ِ بستر دست میبرد
اعتبارات ِ اندک را
و مراجعه به آن سوی صورتها را
در خیابانی منتهی به تن میپذیرد
پذیرفتنی ست آنچه از توهّم ِ لبخند به اشیاء خانه منتقل میشود؟!
پذیرشی برابر با تمام شدن در لحظه، مقابلم ایستاده است
که بگویم: موافقم!
این گونه میشود به مرگ لباس دیگری پوشاند
و «به تدریج» را
به گردنبند ِ تازهات متّصل کرد
این گونه است روی دوپا ایستادهایم.
زبیده حسینی
آبان ۹۵
***
۲
من هم زخمها را برمیدارم
و میگذارم بر این ستون ِ لبریز
من هم، زبان را
زبان ِ فرو رفته در قلب را / که نمیتواند از خودش بیفتد
برمیدارم و مینشانم در حاشیه
با سکوتی که تب کرده است چه میکنی؟
این جنون میتواند مسری باشد
و تنت را بگیرد از خانه
ببرد به آنجا که روی تخت خالیام کابوس میشوی
آنجا که باغ از موهایم آویخته بود
ببرد و با صدایم برگردد
صدا، خواب ِ طوفان را آشفته
دریا را به الوند میزند / زمین را به مرگ
تو هم بیا و روی این حفرهها بایست
روی ِدم زدن از سوگواری
روی دهان نیمه باز ِ گور
روی ِ…
این ستون که پُِر شود، میمیرم
با عریانی ِ زخم و اندکی دریا.
زبیده حسینی
مهر ۹۵
ادبیات اقلیت / ۲۰ دی ۱۳۹۵