از احمد اعطا تا احمد محمود؛ داستانِ یک مرد
ادبیات اقلیت ـ نفیسه مرادی «دستهام زیر سرم بود. چشمم به سقف بود. سقف شکم داده بود. خط سفید موریانهها، رنگ اٌخرایی چَندلها را بریده بود. بادِ داغ لوله میشد و از بادگیر تو میزد و تو اتاق مثل کلاف رها میشد و پخش میشد و سر میکوفت به دیوارها.» (از داستانِ «از دلتنگی»، از مجموعهی «زائری زیر باران») اولین گامها تبعید دلتنگی داشت،کلافگی و درخود فرورفتگی داشت و احمد دلتنگ بود. دلتنگ و در خود فرورفته در گوش ...
ادامه محتوا ›