سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ / یادداشتی از محمدعلی حسنلو: در خریدن هر کتابی قصه‌ای وجود دارد. قصه‌ای که می‌توا ادبیات اقلیت ـ سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ / یادداشتی از محمدعلی حسنلو: در خریدن هر کتابی قصه‌ای وجود دارد. قصه‌ای که می‌توا Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » دربارۀ کتاب » سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟

سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟

سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟

ادبیات اقلیت ـ سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ / یادداشتی از محمدعلی حسنلو:

در خریدن هر کتابی قصه‌ای وجود دارد. قصه‌ای که می‌تواند ناشی از شناخت و اطلاعات قبلی و یا انتخابی تصادفی باشد. قصۀ تصمیم من برای خریدِ کتابِ جهان چگونه مدرن شد؟ به دو سالِ پیش بازمی‌گردد. دو چیز در برخوردِ نخستی که داشتم باعث شده بود در فکرِ خواندنش باشم: نخست، عنوانِ کتاب که با فریبندگی خاصی مجذوبم می‌کرد؛ دوم، طرحِ روی جلد آن که مرا به وادی قصه‌ها و افسانه‌ها می‌بُرد.

پس از آن‌که در شهریور ۱۴۰۰ آن‌ را خریدم با وجودِ علاقۀ زیاد شش ماه طول کشید تا فرصتِ خواندنش فراهم شود. نوروز ۱۴۰۱ بهترین زمان بود تا من با حوصله به درونِ متنِ او و ترجمۀ روان و دلپذیرش فرو بروم.

این کتاب روایت و قصه‌ای از یافتنِ مجموعه شعری با نام “در باب طبیعت چیزها” اثر لوکرتیوس شاعری در قرن اول پیش از میلاد مسیح است. اما چرا یافتن یک کتاب شعر پس از دو هزار سال هم‌چنان باید مهم باشد؟

برای پاسخ به این پرسش باید ۲۵۰۰ سال به عقب برویم. در جایی از تاریخ که فیلسوفانی با باورهای اتم‌گرایی زندگی می‌کردند. بنیان‌گذار این نظریه لئوکیپوس و گسترش‌دهندۀ آن شاگردِ معروفش دموکریتوس بود.

آن‌ها در حدود پانصد سال قبل از میلاد مسیح می‌زیستند و نظرشان بر این بود که جهان تنها از دو چیز تشکیل شده است: «اتم‌ها و خلاء. جهان تشکیل شده است از توده‌هایی از ماده در دریای خلاء مطلق. اتم‌های ماده جامدند؛ به بی‌نهایت تعداد و صورت وجود دارند و اکثرشان، اگر نه همۀ آن‌ها، بیش از آن کوچک‌اند که با چشم دیده شوند.» دموکریتوس می‌گفت: «چون تعدادِ اتم‌ها بی‌شمار بودند و خلاء نیز در بی‌نهایت بود، لذا جهان‌های بی‌شماری پدید آمدند که از نظر اندازه و محتویات متنوع‌اند. یکی اصلاً خورشید ندارد، یکی کلاً فاقد حیوان است و… سرانجام، عالم‌ها گاهی برخورد می‌کنند و ویران می‌گردند.» دموکریتوس در زمانه‌ای می‌زیست که باور به خدایان و قربانی دادن و قربانی کردن در راه آن‌ها بسیار رواج و ارج داشت. اعتقاد او بر این بود که: «هدف اصلی آن است که انسان از ترس و خرافات ناشی از باور به خدایان و نیروهای فوق طبیعی رهانیده شود.» با خواندن این نقل قول‌ها دربارۀ دموکریتوس انسان احساس می‌کند فیزیکدانی در قرن بیست‌ویکم دارد با او دربارۀ وجودِ جهان‌های موازی در سایرِ کهکشان‌ها صحبت می‌کند.

برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفۀ غرب دربارۀ لئوکیپوس و دموکریتوس می‌گوید: «نظرگاه این دو فیلسوف به نظرگاهِ علم جدید بسیار نزدیک است. آن‌ها حقیقتاً در پی توجیه جهان بودند.» البته نباید فراموش کرد که‌ اتم در باور فیلسوفان اتم‌گرای یونان باستان چیزی تجزیه‌ناپذیر بود، اما: «امروزه در فیزیک نوین اتم دیگر در تعداد بی‌نهایت و در ساختار، تجزیه‌ناپذیر نیست.»

فلسفۀ فکری اتم‌گرایان در حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ سالِ بعد بیش‌ترین تأثیر خود را بر مکتبی با نام اپیکوریان گذاشت. مکتبی که باور مؤسس آن یعنی اپیکوروس بر این بود که سعادت اعلی در لذت و کاستن رنج است. اپیکوروس که به نظر می‌رسد در حدود ۳۴۰ قبل از میلاد زندگی می‌کرد، با توجه به باورهای فلسفی‌اش مخالفان بسیاری نیز داشت. می‌گویند حجم نوشته‌های او بسیار زیاد بوده، اما امروزه متأسفانه چیزی از آن‌ها نمانده است و تقریباً از بین رفته‌اند. چند جملۀ معروف از اپیکوروس را به نقل از کتاب راسل در این‌جا می‌آورم: «بزرگ‌ترین خوبی حزم است، حزم حتی از فلسفه نیز گران‌بهاتر است.» یا: «خردمند کسی است که بکوشد گمنام زندگی کند تا دشمن نداشته باشد.» یا: «عالی‌ترین لذت اجتماعی دوستی است.» او دو چیز را منبع مهم ترس می‌دانست: «دین و مرگ. به‌همین دلیل در جست‌وجوی فلسفه‌ای بود که ثابت کند خدایان در امور بشری دخالت نمی‌کنند و روح با جسم از میان می‌رود.» باوری که ریشه در بینش اتم‌گرایان در چگونگی ساخت جهان داشت.

دویست سال پس از مرگ اپیکوروس شاعری پیدا می‌شود که از روی علاقۀ فراوانش فلسفۀ اپیکور را تماماً به شعر در می‌آورد. شاعری با نام تئوسیس لوکرِتیوس که در حد فاصل سال‌های ۹۹ تا ۵۵ قبل از میلاد زندگی می‌کرده است. او در آن سال‌ها کتابِ شعری شش جلدی می‌نویسد با عنوان “در باب طبیعت چیزها” که در حدود ۷۴۰۰ سطر دارد. در باب طبیعتِ چیزها با نیایش به درگاهِ ونوس این‌گونه آغاز می‌شود:

ای نورِ چشمِ انسان و خدایان نشسته بر افلاک

ای مام رُم، ملکۀ خجسته‌پیِ عشق،

ای کسی که خاک و هوا و دریا از قدرتِ حیاتی تو می‌زاید،

و هر آن‌چه در زیرِ چرخِ گردون زاده می‌شود از زهدان توست؛

چون با قوۀ حیات‌بخشِ تو، هر آفریده‌ای

پا به اقلیمِ نور و روشنایی می‌گذارد، تماشاگرِ آن می‌شود،

از تو ای الهه، ابر و توفان در هراس‌اند،

و وقتی قدم مبارکت را رنجه می‌کنی، ناپدید می‌شوند،

برای خاطر توست که زمین با گل‌های معطر پوشیده می‌شود،

برای خاطرِ توست که بحرِ محیط خنده می‌زند و سینه‌های مواجش را هموار می‌کند،

و از برکت حضورِ توست که آسمان آرام‌تر می‌شود و نور و روشنایی‌اش ناب‌تر. [جلد ۱، سطر ۱ تا ۹]

لوکرِتیوس در سطرهای ۶۰ تا ۷۹ از استادش اپیکوروس که هرگز او را ندیده بود، اما به او مانند یک منجی یاد کرده است که سخن‌های شجاعانه‌اش اسباب پیروزی انسان‌ها بر جهل، خرافه و ایستادن در برابر نظرهای طرف‌داران چندخدایی‌هایی رایج را فراهم می‌کرده است:

هنگامی که حیات بشری، گسترده بر پهنۀ خاک

آشکارا پایمال خشونت دین شده بود

هنگامی که دین از فراز افلاک،

با حال و هیئتی هراسناک،

بر آدمیان مردگار تن خمانده چنگ و دندان می‌نمود،

در این هنگام،

مردی یونانی سر برداشت، قد برافراشت،

و با چشمانِ میرای خویش به خشم در او در نگریست.

او نخستین کس بود که پیش دین به ایستادگی برخاست.

نه افسانه‌های خدایان، نه تندر و آذرخش،

و نه آسمان با غرش‌های ترساننده‌اش،

هیچ‌ یک، نتوانستند او را زبون از پای بنشانند.

بل بیش‌تر بی‌باکی روحش را برانگیختند،

زیرا که او می‌خواست نخستین شکنندۀ درهای بستۀ طبیعت باشد.

چنین بود که روان پرشور و توانایش پیروز شد،

چنین بود که او پیش رفت و پیش‌تر رفت،

تا دورترین راه‌ها،

آن‌سوی برج و باروهای مشتعلِ جهان.

و چنین بود که او با اندیشۀ بلند و روحِ گشادۀ خویش،

فراخنای جهان را سراسر فرا و فرو گرفت.

و چنین است که به کردارِ فاتحی نزدِ ما باز می‌گردد.

و ره‌آوردش دانشی است،

که از آن‌چه تواند بود، یا نتواند بود، سخن می‌گوید.

می‌آموزدمان که نیروی آن‌چه هست بر چه بنیادی استوار است،

و می‌نمایاندمان که مرزها کجاست.

از این‌روست که اکنون دین پیشِ پای مردم فرو ریخته است،

و به نوبت خویش آشکارا پایمال شده است، پایمالِ حقایق حیات بشری،

از پیروزی اوست که آدمیان سر به سپهر می‌سایند.

با خواندن همین چند سطر درخشان، صریح و تکان‌دهنده که تازه متنی ترجمه شده است، متوجه می‌شویم که بی‌جهت نبوده که پس از میلادِ مسیح اندک نسخه‌های باقی‌مانده از کتاب در باب طبیعت چیزها در حدود ۱۴۰۰ سال در قفسه‌های کتابخانه‌های کلیسا خاک می‌خورده و جزء کتاب‌هایی بوده که هر کسی اجازۀ دسترسی به آن ‌را نداشته است.

کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ قصۀ یافتن اثر بزرگ لوکرتیوس توسط یک شکارچی ماهرِ کتاب با نام پوجّو براچّولینی است که مدتی را نیز در کسوتِ منشی پاپ، روزگارِ پر فراز و نشیبی را گذرانده است. او به سبب شغلی که داشت می‌توانست برای نسخه‌برداری از کتاب‌ها به کتاب‌خانه‌های عظیمی که در اختیار طرف‌داران سفت و سخت دین مسیحیت بود، رفت و آمد کند و سرانجام نیز در ژانویه ۱۴۱۷ مجموعه‌شعر بلندی را می‌یابد که به زبانِ لاتین نوشته شده بود. پوجو که کاتب خوش‌خطی بوده، قصد داشته یک نسخۀ دست‌نویس از کتاب را به قلم خودش تهیه کند و سپس آن ‌را به‌طور عمده منتشر کند.

کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ که عنوان اصلی آن در زبان انگلیسی البته «پیج» است، روایت پر فراز و فرود یافتن است. یافتنِ شعری بلند که توانست تاریخ علم و هنر را تحت تأثیر خود قرار بدهد.

۲۶ فروردین ۱۴۰۱
محمدعلی حسنلو

——

منابع:

۱.  جهان چگونه مدرن شد؟، استیون گرین بلَت، ترجمۀ مهدی نصرالله زاده، نشر بیدگل، ۱۳۹۷، چاپ پنجم.

۲. تاریخ علم کمبریج، کالین ا.رُنان، ترجمۀ حسن افشار، نشر مرکز، ۱۳۹۲، چاپ هفتم.

۳. تاریخ فلسفۀ غرب، برتراند راسل، ترجمۀ نجف دریابندری، نشر پرواز، ۱۳۶۵، چاپ پنجم.

۴. رقص جهان: از اسطوره‌های آفرینش تا انفجار بزرگ، مارسلو گلیسر، ترجمۀ علی بازیاری شورابی، نشر سبزان، ۱۳۹۴، چاپ اول.

ادبیات اقلیت / ۲۳ خرداد ۱۴۰۱

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا