شعر ـ نامۀ رمزی مایاکوفسکی جوان به معشوقهاش
ادبیات اقلیت ـ هر عشقى جایى زاده مىشود. در مکانى و زمانى منحصر به فرد. پس ما در دنیا بىنهایت لحظهها و جاهاى منحصر به فرد داریم که در ذهن حداقل یک نفر جاودانه شده. واسیلى کامنسکى در خاطرات خود از زمانى مى گوید که به همراه مایاکوفسکى و بورلیوک در کنارۀ خط ساحل قدم مىزدند. که ناگهان دختر زیبایى را مىبینند. براى مایاکوفسکى این لحظۀ جاودانۀ عشقش است. به رفقا مىگوید شما بهتر است به مهمانسرا برگردید یا هر کارى دلتان مى خواهد بکنید… من کار دارم.
و به این ترتیب، دو نفر شاهد عشقى بودند که «ابر شلوارپوش» از آن جان گرفت. ولادیمیر مایاکوفسکىِ جوان، «ابر شلوارپوش» را پس از شکست عشقش به ماریا سرود. آن هم در قطارى به سمت کیشینف. و بورلیوک از همان آغاز این شعر را قلۀ شعر روزگار دانست.
در بایگانى اسناد واسیلى کامنسکى، دو ورق کاغذ جالب است. روى هر دو آنها تصاویرى از چهرۀ ماریاى زیبا کشیده شده. یکى به امضاى «بورلیوک» و دومى «کامنسکى». و پشت طرح کامنسکى طرحى بىامضا از ماریاست که از آنِ مایا کوفسکى است. و پشت طرح بورلیوک نیز دستنوشتهای است به رمز، از مایاکوفسکى:
در روسیه رسمى وجود داشت که عشاق با رمزنوشتهها به هم اظهار عشق مىکردند. هر نقطه، یک حرف الفباست. و حروف داخل پرانتز هم، در حقیقت یک حرفاند. در واقع کشف این رمز، کار چندان سختى هم نیست. ترجمۀ فارسى آن مىشود:
احتمالاً در روز آخر اقامت این سه دوست، ماریا به مهمانسراى آنها آمده. ابتدا هر سه طرحى از او کشیدهاند و سپس او را با مایاکوفسکى تنها گذاشتهاند و او هم پاسخ ماریا به عشقش را جویا شده که جوابش هم معلوم است. یک سال و نیم طول کشید که مایا کوفسکى از این رمزنوشت چند سطرى «ابر شلوارپوش» را بسازد…
مایاکوفسکى یکى از بزرگان مکتب کوتاهعمری است به نام «فوتوریسم». این جریان ادبى و زیبایىشناختى، پیش از جنگ اول جهانى از دو قطب خود، ایتالیا و روسیه، به سراسر اروپا گسترش یافت. به طور مختصر، اصول این مکتب از این قرار است: کلمات آزاد؛ همزمانى احساس و بیان؛ ویرانى عمدى و حسابشدۀ وزن عروضى و قواعد نحوى و نقطهگذارى و رسوم سنت چاپى .ایدئولوژى آنها، که البته بعدها به سمت خدمت به فاشیسم منحرف شد، ریشه در ناتورالیسم، سمبولیسم و اومانیسم و نیز در اندیشههاى نیچه و برگسون و ژرژ سورل دارد.
مایاکوفسکى در ۱۹۱۴ اعلام کرد: (شعر فوتوریستى شعر شهر، شهر امروزى است… ما شاعران از جنگلها، مزارع و گلها بىخبریم… ما فقط دهلیزهاى کوچهها را مىشناسیم، با جنب و جوش و سر و صداى غرندهاش و رفت و آمد جاودانهاش…
این یادداشت با استفاده از این کتابها تهیه شده است: مایاکوفسکی، ولادیمیر، «ابر شلوارپوش» ترجمۀ مدیا کاشیگر، نشر مینا، ۱۳۸۰؛ دایره المعارف هنر، روبین پاکباز، انتشارات فرهنگ معاصر، چ سیزدهم، ۱۳۹۲.
ادبیات اقلیت / ۹ آبان ۱۳۹۴