پنج شعر از طاهره محمودی
ادبیات اقلیت ـ پنج شعر از طاهره محمودی:
.
۱
سفر صفر
سفر از صفر
در گردنههای گریز
و کلیدهای در جیبم
کولیهای رقصان
هلهلهکنان
شکسته بود پایم
و بر پایههای صندلی
که شعری است سست
نشستم
تکیه میکنیم
و تکیده میشویم
کلیهها را میفروشیم
و کلمهها را
در این حراج بزرگ
مرا بخر
به خانهات ببر
که این کلیدها
هیچ قفلی را
به رویم
باز نمیکنند
.
۲
ای دوست
ای دوست
از تو دستی
به قصد کشتن قاصدک
گلولهای
به گلوی گلایولها
تو را به راهم گرفته بودم
در دودهای
دور
که کسی چراغ را
در چشمانم
خاموش کرده بود
بر سینه صحرا
بر رگهای رودها
بر پستانهای کوهها
و انگشتان نازک شاخهها
که «پیپت» پیری را
نوازش میکردند
تو را چشمی میدیدم
چون چشمهای
و لبی
که لالهای ست…
ای دوست
نه، ای دست
ای داس دستور
بر سوسنهای سپید نسیان
مهتاب را
بیچشم
و بیلب
دیدم
لای انگشتهای تو
بریده بریده
به تاریکی
تلفظ میشد
در دورهای پر دود
.
۳
پایان
سلام
به پریروز پایان
با بوی زهم زخم
در پاییز
پچپچ پیچکها را
در گوش دیوار
به چپ پیچیدم
پیاده
پیش رفتم
که پایانههای پیر
پر از مسافرانی است
که در هر آستین خدانگهدار
چاقویی
چپاندهاند
.
۴
ظهر تابستان
اتاق
از اتفاق سکوت
افتاده بود
به پنجه کشیدن به دیوارها
به پنجره شدن
میلههای ملال
آبی را
تا انتها
نهی کرده بودند
موهایم
در باد پنکه
ورق میخورد
مثل کتابی
که دستهایت را
چون شعری قدیمی
از لای صفحاتش
حذف کرده باشند
.
۵
ابر
.
بی باروت رعد
بی بیرق برق
بری از باران
از ساز و برگ بوسه
ابر تیرۀ آهیام تنها
در آنات آینه
از این ریشههای عایق
مرا پی بگیر
با پیغامهای کبود طولانی
تا عقیق سرخی
در انگشتان شاخهها
ادبیات اقلیت / ۲۹ مرداد ۱۳۹۷