ما این‌جا هستیم / به‌روژ ئاکره‌یی Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ «ما این‌جا هستیم» مجموعه‌ای از دوازده داستان کوتاه از به‌روژ ئاکره‌یی، نویسندۀ اهل کردستان عراق است. ئاکره‌یی که متولد 1963 در کردستان عراق است، ادبیات اقلیت ـ «ما این‌جا هستیم» مجموعه‌ای از دوازده داستان کوتاه از به‌روژ ئاکره‌یی، نویسندۀ اهل کردستان عراق است. ئاکره‌یی که متولد 1963 در کردستان عراق است، Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » معرفی کتاب » ما این‌جا هستیم / به‌روژ ئاکره‌یی

ما این‌جا هستیم / به‌روژ ئاکره‌یی

ما این‌جا هستیم / به‌روژ ئاکره‌یی

ادبیات اقلیت ـ «ما این‌جا هستیم» مجموعه‌ای از دوازده داستان کوتاه از به‌روژ ئاکره‌یی، نویسندۀ اهل کردستان عراق است.

ئاکره‌یی که متولد ۱۹۶۳ در کردستان عراق است، در سال ۱۹۷۵ به ایران پناهنده شد و آثار ادبی بسیاری را از فارسی به کردی ترجمه کرد و داستان‌هایی به زبان فارسی نوشت.

داستان‌های این مجموعه که موضوع مشترکشان، سرکشی‌های یک پرستار به سالمندانی در مناطق مختلف شهری در سوئد است، داستان‌هایی روان و ساده‌اند که عنوان‌هایشان از این قرار است: «هشت و سی و پنج دقیقه»، «نه و بیست دقیقه»، «ده و ده دقیقه»، «یازده و پنج دقیقه»، «یازده و چهل دقیقه»، «دوازده و بیست دقیقه»، «سیزده و پنج دقیقه»، «سیزده و پنجاه دقیقه»، «چهارده و پانزده دقیقه»، «پانزده و ده دقیقه»، «شانزده و پنج دقیقه» و «شانزده و سی و پنج دقیقه».

انتشارات نیلوفر، چاپ اول این مجموعه را در سال ۱۳۸۳ و چاپ دوم آن را در زمستان ۱۳۸۹ با قیمت ۲۵۰۰ تومان منتشر کرده است.

بنیاد فرهنگی ـ مطالعاتی هوشنگ گلشیری در مقدمه‌ای که بر این کتاب نوشته، آورده است: «ما این‌جا هستیم، نخستین مجموعه‌داستانی است که [به‌روژ ئاکره‌یی] به چاپ می‌رساند. مجموعۀ دیگری هم دارد که چند سالی است در انتظار چاپ است.»

این کتاب را نشر ناکجا نیز در سال ۲۰۱۳ در پاریس و در ۱۰۲ صفحه منتشر کرده است.

در بخشی از داستان «سیزده و پنجاه دقیقه» می‌خوانیم:

«… روزنامه را کنار می‌زنم.

«پایینِ پایین. اون روزنامه رو بزن کنار…»

روزنامه را کنار می‌زنم.

«یه پاکت اون‌جاست… تهِ ته!»

«خب؟…» پاکت را می‌بینم.

«بده به من…» عصا را به لبۀ تخت آویزان می‌کند. پاکت را می‌گیرد: «این پول‌های منه.» درش را باز می‌کند و نشانم می‌دهد.

«خب؟»

پول‌ها را سر جایش می‌گذارد. درِ پاکت را می‌بندد: «حالا بذار سرِ جاش.» و دستش را دراز می‌کند.

می‌گیرم.

«در کمد رو هم ببند.»

می‌بندم.

«حالا فقط من و تو می‌دونیم.»

می‌خندم: «چی رو می‌دونیم؟»

«که پول‌هام کجاست.»

«برای چی باید بدونم؟»

می‌خندد: «فریدریک هم می‌دونه…»

«که چی؟»

«که یکی باشه تا بهش اعتماد کنیم.» با چشم روی تخت را می‌گردد:

«کجاست؟»

«چی کجاست؟»

«فریدریک!»

می‌گویم: «این‌ها. خودت این‌جا آویزونش کردی!»

می‌گوید: «بذار باشه.» و لبخند می‌زند.»

چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز نیز می توانید بخوانید.

ادبیات اقلیت خواندن این کتاب ۹۵ صفحه‌ای را به دوستاران ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کند.

ادبیات اقلیت / ۴ آذر ۱۳۹۴

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا