آیا علی اشرف درویشیان عمداً از مسئولیت و خلق آثار ماندنی فرار کرده است؟
ادبیات اقلیت ـ انتشارات کار، در سال ۱۳۵۹ کتابی در نقد برخی از آثار علی اشرف درویشیان منتشر میکند. این کتاب به قلم گلباخی (نام مستعار منصور یاقوتی) و با نام نگاهی به آثار درویشیان در ۲۹ صفحه منتشر شده است و نویسنده در آن به نقد و بررسی برخی از آثار درویشیان از جمله «سلول ۱۸»، «آبشوران»، «همراه آهنگهای بابام»، «فصل نان»، «روزنامۀ دیواری»، «از این ولایت» و «آتش در کتابخانۀ بچهها» پرداخته است.
گلباخی در این نقد ضمن ستایش آثاری همچون «سلول ۱۸» و «آبشوران» انتقادات خود را دربارۀ «آتش در کتابخانۀ بچهها» بیان میکند و دربارۀ این کتاب میگوید:
«وقتی هنرمند در بطن جریانی قرار نگیرد، وقتی بخواهد از یک راهپیمایی یا تظاهرات و یا هجوم بنویسند و در این جریانات شرکت نداشته باشد و یا لااقل تماشاچی صحنه نبوده و یا بدتر، اطلاع دقیقی از کم و کیف جریانات کسب نکرده باشد و توی خانهاش بنشیند و تصمیم بگیرد قصه بنویسد و کتاب چاپ کند، چیزی مثل «آتش در کتابخانۀ بچهها» خلق خواهد کرد. در این کتاب ۶۲ صفحهای از آن شور و سوز و گرمای مطبوعی که در «از این ولایت» و «آبشوران» و «کی برمیگردی داداش جان» و «سلول ۱۸» موج میزند، خبری نیست. کتاب تصویر رنگپریده و بیفروغی است از وقایعی که در کرماشان گذشته و انگار یکنفر نویسندۀ تهرانی وقایع کرماشان را از توی روزنامههای عصر بیرون کشیده و خواسته برای رفع تکلیف قصهای بنویسد. گرچه اگر علی اشرف به روزنامههای آن وقت هم مراجعه میکرد، چیز بهتری عرضه میکرد.» (ص ۱۳)
گلباخی در بخشی از این نقد علی اشرف درویشیان را اینگونه خطاب قرار میدهد و مینویسد:
«آقای درویشیان!
تو میپنداری بچهای که کتابت را میخواند و روز قبل مغز برادرش با چماق «اشی جنجال»ها روی آسفالت ریخته، متعجب نخواهد شد و در صداقت تو شک نخواهد کرد؟ در یک جامعۀ طبقاتی یا باید طرف زحمتکشان و محرومان و کسانی را که به خاطر آنها و به خاطر بهبود زندگیشان میرزمند و شهید میشوند، بگیری و یا از استثمارکنندگان و عوامل اجراییشان ـ ابزارهای سرکوب آنان ـ پلیس و ارتش ضد خلقی و چماقبهدستها دفاع کنی. راه میانهای وجود ندارد. چیزی کلی به نام «انسان» در یک جامۀ طبقاتی وجود ندارد. چیزی به اسم بشردوستی در یک جامعۀ طبقاتی نامفهوم است. مگر رهبران صهیونیستها و کسانی که چرخ خوانلود و چرکین سرمایه را میگردانند ایا بشردوست و انسان نیستند؟» (ص ۱۹ ـ ۲۰)
یکی از کلیدواژههای اصلی این نقد، یا میتوان گفت مهمترینِ آنها، «اپورتونیسم» است که نگارنده درویشیان را به آن منسوب میکند. او در بخشی از این کتاب با عنوان «تجلی اپورتونیسم و سادهنگری» این واژه را اینطور تفسیر میکند که: «عدم صراحت و ابهام»، پرهیز «از طرح قطعی مسئله» و کوشش در جهت موافقت با نظریات این و آن گروه و «مثل مار» بین نظریات مختلف غلتیدن و… از جنبههای بارز اپورتونیسماند… (ص ۲۱)
و ضمن نقل خبری دربارۀ اظهارنظر «علی اشرف» در میتینگی بعد از قیام در شهر کرند که در آن درویشیان در پاسخ به این سؤال که «چه موضعی داری؟» میگوید: «من طرفدار حزب خالو رسولام [یکی از شخصیتهای مجموعداستان «از این ولایت»]» مینویسد: «آیا علی اشرف نمیتوانست بگوید که من موضعی ندارم و آدم مستقلی هستم یا گرایشهای سیاسی من در جهت فلان گروه یا حزب است؟ البته کسی اصرار ندارد یا اصلاً برایش مطرح نیست که علیاشرف موضعی دارد یا نه، اما آدمی که به طور سطحی در کتابش راه کمال را رد میکند، حتماً راه و روش گروه دیگری را درستتر میداند. اما چون نمیخواهد کسی را از خودش برنجاند و مایل است همۀ علاقهمندان به کتاب، آثار او را بخوانند و همه را داشته باشد و مایل است همۀ علاقهمندان به کتاب، آثار او را بخوانند و همه را داشتهب اشد در نوشتههایش به انحای مختلف، مثلاً با تقدیم آثارش به شهدای راه استقلال و آزادی امثال «رضائی»، «بهمن عزتی»، و تجلیل از صمد بهرنگی و گفتن «رحانیت مبارز» همۀ خوانندهها را راضی نگه دارد.» (ص ۱۰)
و در جایی دیگر با اشاره به کتاب «آتش در کتابخانه بچهها» مینویسد:
«آیا این علی اشرف همان است که «ندارد» و «هتاو» و «ننهجان چه شد» و «کی برمیگردی داداش جان» را نوشته؟ پس چرا از کتابش بوی عشق به مشام نمیرسد و آن کین و نفرت مقدس طبقاتی و واقعبینی یک انسان رزمنده در سطر سطر کتابش تلاطم برنمیدارد؟»
گلبخانی در آخرین بخش از این نقد، به مسئلۀ فرم در آثار درویشیان میپردازد و در بخشی با عنوان «درویشیان و فرم» بیان میکند:
«درویشیان تعمداً نمیخواهد روی زبان نوشتههایش کار کند، پا به قلمروهای تازۀ کلام بگذارد. میپندارد برای مردم کوچه و بازار نوشتن معنایش این است که هنرمند تا سطح ذوق و سلیقۀ مردم سقوط کند! در حالی که کار نویسنده و به طور کلی هنرمند این است، بیآنکه در دنیای زرورقی و مردۀ فرمالیسم بغلتد، ذوق و سلیقۀ مردمی را که در سیستم سرمایهداری از فرهنگ و آموزش محروم ماندهاند ارتقا بخشد.
در سطح ذوق عامه نوشتن تا به خاطر آنان نوشتن، دو مقولۀ جدا از هم است. میشود چنان نوشت که مردم کوچه و بازار مطلب را بفهمند اما در چنگال فرمالیسم هم نغلتید. آیا کارهای هنرمندانه و زیبای گورکی امثال قصههای ایتالیا، نهم ژانویه، همسفر من، سه رفیق، مادر، ارباب، دانشکدههای من و در جستجوی نان و… آثار پیچیده و فرمالیستی هستند؟ آیا آثار بیمانند چخوف امثال «ساز روتشلید»، «چاق و لاغر»، «مربا» که به نحو بسیار هنرمندانه و سادهای نوشته شدهاند، قصههای غیر قابل فهمی هستند؟ …. این بهانه که باید برای مردم نوشت و چنان نوشت که قصه از فرط سادگی به انشای بچههای دبستانی مانند باشد، فرار از مسئولیت، فرار از تلاش به خاطر خلق آثار ماندنی است…» ص ۲۶
ادبیات اقلیت / ۱۵ فروردین ۱۳۹۷