از بیبی خانم استرآبادی تا سیمین دانشور؛ زنان سخن میگویند
نفیسه مرادی: در سالِ هزاروسیصد هجری شمسی، سالی که یکی از اولین زنانِ سخنگو، بیبیخانم استرآبادی، از دنیا رفت، سیمین دانشور یکی از بزرگترین سخنگویانِ قرنی که در آستانهی پایانش هستیم، بهدنیا آمد. دختری که اگرچه بیبی خانم را هرگز ندید، اما خیلی زود با زنانی که باید میشناخت، آشنا شد و پا در مسیری گذاشت که بیبی خانم و دیگران نشان داده بودند.
اگر امروز در حالِ تخریبِ بنایی هستیم که سالها بر پایهی فرودست دیدنِ زنان استوار شده بوده و میتوانیم دربارهی دوگانهی تقابلیِ زن/ مرد پرسشهایی مطرح کنیم، وامدارِ کسانی هستیم که نخستینبار در فرآیندی که فرودستی زنان را بدیهی میپنداشت تردید کردهاند.
بیبی خانم یکی از آنها بود. او رسالهای نوشت با نام «معایبالرجال» که جملهای از آن بسیار کلیدی شد: «نه هر مردی از هر زنی فزونتر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر.»
بیبی خانم رسالهاش را در پاسخ به اثری با نام «تأدیبالنسوان» نوشته بود. تأدیبالنسوان در سالِ ۱۲۶۲ هجری شمسی منتشر شد، رسالهای بود که سعی داشت به زنان نحوهی راه رفتن و غذا خوردن و سخن گفتن و جلبِ رضایتِ همسر را بیاموزد. ایدهی تادیبالنسوان این بود که زن موجودی است که مانند یک کودک با او برخورد شود و همواره باید تحت اقنیاد مرد باشد. در پاسخ به این نگاه، بیبی خانم در رسالهاش، خطاب به زنان، نوشت: «خواهران گوش به پند و اندرزهای نویسندگان تأدیبالنسوان و افرادی از این قبیل ندهید. این مربیان زنان که خود را نادرهی دوران میدانند بهتر است که به اصلاح صفات رذیلهی خود برآیند. آنان میدانند که این نصایح برای تأدیب ما نیست و برای اثبات ظالم بر مظلوم است، این مربیان نهتنها برای ما کاری انجام ندادهاند که مملکت را هم به نیستی کشاندهاند، ما که در حرم اندرون و کنج مطبخ بودیم، پس این همه فساد را اینان برپا کردند.»
بیبیخانم با انتشارِ «معایبالرجال»، با تأسیس مدرسهای برای آموزشِ دختران، با نوشتن در روزنامهها و نشریات و با سکوت نکردن در برابرِ تاریخی که در غیابِ زنان و با حذفِ آنان در حالِ نوشته شدن بود، راهی را آغاز کرد که در قرنِ رو به پایانِ ما رهروانِ بسیاری یافت، و چه نمادین بود مرگِ او در سالِ ۱۳۰۰. در عینِ حال، چه نمادین است بهدنیا آمدنِ شاخصترین نویسندهی زن ایران در همان سال.
اگر بیبی خانم اولین زنی بود که مدرسهای برای دختران تأسیس کرد، سیمین دانشور با انتشارِ مجموعه داستانِ «آتش خاموش»، در سال ۱۳۲۷، اولین زنی بود که مجموعه داستانی را در ایران منتشر کرد و بعدها وقتی در سالِ ۱۳۳۱، فرصتی فراهم شد تا در دانشگاهِ استنفوردِ آمریکا، به تحصیلِ زیباییشناسی بپردازد، با انتشارِ دو داستانِ کوتاه در مجلهی ادبیِ اسپکتاتور، نخستین زنی بود که داستانش در یک نشریهی آمریکایی منتشر میشد.
سیمین خوب میدانست که آنچه از متون و مستندات علمی، داستانها و شعرها، جراید و مطبوعات و هر آنچه که میتواند بخشی از تاریخِ فرهنگی و تاریخِ سیاسی و اجتماعیِ یک ملت تلقی شود، بیشتر توسط مردان و با غایب انگاشتنِ زنان نوشته شده است. او صداهایی که در تاریخ گم شده بودند را شنیده بود؛ صدایِ بیبی خانم استرآبادی، بیبی مریم بختیاری، زینب پاشا و دیگران را. او میراثدارِ خوبی بود برای آنچه زنانِ پیش از او به آن دست یافته بودند و خود بر این میراث گرانبها چیزی افزود؛ داستانهایی که در آن زنان، نه خاموش و منفعل و دنبالهرو و مطیع که دادخواه و خروشاناند، فریاد میزنند و حق خود را به تمامی طلب میکنند و پیش میروند و دیوارِ شب را میشکنند. سیمین خوب میدانست که مواجههی جامعه با دوگانهی زن/مرد، همچنان درگیرِ همان ابتذالی است که از دلِ آن «تأدیبالنسوان» بیرون آمده بود؛ جامعهای که حالا میخواست سیمین را حذف کند و اگر نتوانست حذف کند، دستکم او را فرودست و وابستهی دیگری نشان دهد. جامعهای که میخواست بگوید این سیمین نیست. این همسرِ جلال آلاحمد است. اما سیمین، صدای زنانِ ایران را از پس دستِ کم یک قرن تلاش برای دیده شدن، مبارزه برای حقوقِ برابر و خواندن و نوشتن و روز به روز آگاهتر شدن و هوشیارتر شدن شنیده بود؛ او مادرش را دیده بود که چگونه دغدغهی آموزش به دختران و زنانِ جامعه را دارد و تصمیم گرفت مادرِ داستان باشد؛ خالق هستی، خالقِ زری، خالق زنهایی که گوشوارههای یادگاری خود را به هیچ خان و خانزادهای نمیبخشند. از حق خود نمیگذرند و از هیچ قدرتی هراس ندارند. سیمین دانشور، از همان نخستین داستانهایی که در «آتش خاموش» منتشر کرد، به دنبالِ خلقِ تصویری دیگر از زن بود؛ زنی که زنانِ آزاداندیشِ پیش از او سعی در ساختنش داشتند. راهی که از بیبی خانم استرآبادی آغاز شد و با سیمین ادامه یافت، راهی که هرچند از میانِ شب میگذرد، اما نویدِ صبح را میدهد، میراثی است که از پسِ سالها تلاش به ما رسیده است. راهی که اگر دریچهای بر شب تاریکش نیفزاییم، به بیراهه میرود.
فهم ما از جهان بر پایهی دوگانهها، تضادها و تقابلها بنا شده است. همیشه گروهی به دنبالِ تثبیت و تقویتِ جایگاهِ خود بودهاند و شاید آسانترین راه برای رسیدن به این هدف، دیگریسازی و بعد طرد و حذفِ دیگری بوده است. این فرآیند آنقدر سابقهی دور و دراز دارد که تا مدتها نوعِ رابطهی خود/ دیگری، عادی به نظر میآمده و محل پرسش و تأمل نبوده است؛ چراکه همیشه چنین بوده و تجربهی زیستهی بشر نوع دیگری را سراغ نداشته. روزگاری یکی از این دوگانههای تقابلی، دوگانهی زن/ مرد بود. این دوگانه در قرنِ رو به پایان تا حدِ زیادی از حالتِ تقابلی بیرون آمد. هر چند که هنوز در حوالی ابتدای راه هستیم. خروج نسبی از تقابل زن و مرد را ما مدیون پیشروانی مانند بیبی خانم و سیمین هستیم.
ادبیات اقلیت ـ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰