ادبیات اقلیت ـ گروه ادبی «در غیاب نویسنده» واقع در کرج، کتابفروشی چیستا، هفت «دوم و آخر هر ماه به دبیری احمد درخشان، جلسۀ داستانخوانی و نقد برگزار میکند. آخرین جلسۀ شهریور ۱۳۹۶ اختصاص داشت به بررسی موضوع «انزوای اجتماعی انزوای ادبی» در این جلسه، سه تن از جامعهشناسان به بررسی موضوع پرداختند و به سؤالات حضار پاسخ دادند. آنچه میخوانید متن سخنان دکتر صادق پیوسته در این نشست است:
گریز از انزوا به انزوا
صادق پیوسته، شهریور ۱۳۹۶
کتاب «انزوای اجتماعی در جامعۀ مدرن»
کتاب انزوای اجتماعی در جامعۀ مدرن نوشتهی هورتولانوس، مشیلز و میوسن که خانم فلاحی و من آن را ترجمه کردهایم، مهمترین کار موجود در این زمینه در علوم اجتماعی است. نویسندگان، به کمک بودجههای مناسب دولتی و عمومی در هلند، این تحقیق را به منظور فراهم آوردن مطالعاتی برای بهبود سیاستگذاری در مورد انزوای اجتماعی در کشور هلند انجام دادهاند. دادههای آن از مصاحبه با ۲۴۶۲ نفر در دو شهر و دو روستای هلند به دست آمده و سپس از ۴۶۰ مصاحبۀ عمیق با افراد منتخب از میان همان افراد قبلی، دادههای تکمیلی به دست آمده است. مصاحبهها با تعریف متغیر و کار آماری روی متغیرها، تحلیل شدهاند. این کتاب در واقع، سازماندهی تعدادی تحقیق با این دادهها و آنگاه، تشریح تحلیل این تحقیقات و گونهشناسیهای حاصل از آن و سرانجام، جمعبندی سیاستگذارانه از نتایج را گزارش میکند. کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده است.
فشردهای از مباحث مهم کتاب
کتاب، با یادآوری خبرهایی مانند مردن افراد در تنهایی، زبالهگردی، خیابانخوابی، و دیگر مشاهدهها از تنهایی افراد پیر و ناتوان، آغاز میشود. آیا این خبرها، مواردی استثنایی هستند؟ حدس آغازین پژوهش، این است که چنین مواردی، قلهی یک کوه یخ هستند. جهان امروز ما، جهانی است متفاوت با دیروز زیرا:
- هر روز، شبکههای زودگذرتری از روابط نسبت به روز پیشین در هر جامعه پدیدار میشوند؛
- روابط مدنی، یکی پس از دیگری، جای روابط خویشاوندی را میگیرند؛
- روابط منفعتی، جایگزین روابط باورمندانه میشوند؛
- آموزشها و نقشهای افراد، پیچیدهتر و متفاوتتر و چندگانهتر میشوند، پس ذهنهای ما هم ناهمدردتر میشوند؛
- گسترش فزایندهی ارزش نافرمانی و اتونومی (خودبنیادی)، حس مشترک را میان افراد کمتر و کمتر میکند؛
- عمر آدمیان بیشتر و دوران پیری و بیماری و تنهایی، طولانیتر میشود؛
- لذتگرایی به عنوان هدف زندگی بیشتر تبلیغ میشود و درک دیگری و ارتباط با دیگری به عنوان سرچشمهی جوشان هستی اجتماعی انسان، بیشتر و بیشتر فراموش میشود.
به این ترتیب، در جامعۀ مدرن، شبکههای مستحکم اجتماعی افراد، کمتر و در عوض، احساس تنهایی آنها بیشتر میشود. انزوای اجتماعی نیز همین دو بُعد را دارد. برآیند بررسیهای نظری نویسندگان چنین است که دو بعد انزوای اجتماعی، کمبود شبکههای اجتماعی و احساس بیکیفیت بودن آنها است یعنی از سویی، فرد با تعداد کمی از افراد دیگر ارتباط دارد و از سوی دیگر، ارتباطات خود را معنادار نمییابد و احساس میکند که تنهاست. انزوای اجتماعی یعنی مقداری محرومیت در یکی یا هردوی این ابعاد پس مفهومی است طیفی نه صفر و یکی. بنابراین، یک سنخشناسی چهارگانه، اسکلت مفهومی این کتاب است.
انواع انزوای اجتماعی | شبکهی کوچک روابط (تعداد کم افراد و گروههای مرتبط با فرد) | شبکهی بزرگ روابط (تعداد زیاد افراد و گروههای مرتبط با فرد) |
فرد احساس تنهایی دارد | تنها (۲۲ درصد مصاحبهشوندگان هلندی) گروه مطرود و کمارتباط و ناراضی از ارتباطات کمی که دارند | منزوی در جامعه (۶ درصد مصاحبهشوندگان هلندی) گروه دارای ارتباطات گسترده اما کنارهگیر از جمع و ناراضی از کیفیت ارتباطات، یعنی در میان جمع و تنها |
فرد احساس تنهایی ندارد | طردشده (۸ درصد مصاحبهشوندگان هلندی) گروه مطرود و کمارتباط اما راضی از ارتباطات کمی که دارند | ممتاز (۶۴ درصد مصاحبهشوندگان هلندی) گروه شایسته از نظر جامعه و راضی از ارتباطات گستردهای که دارند |
در بررسی علل انزوای اجتماعی، مجموعه پژوهشهای گزارششده در این کتاب به سه دستهی کلی فردی، اجتماعی و محیطی تقسیم شدهاند و در این سه بعد، انزوای اجتماعی ناشی از موارد زیر، به تفصیل بررسی شده است:
زندگی روزمره و حوادث، خانواده و تربیت و جامعهپذیری، میزان ثروت اقتصادی و نوع کسب آن، عوامل زیستی و ژنتیک، سلامت جسمی، روانی و بیماریها، آموزش و میزان مهارت، سطح حمایت رسمی و غیررسمی (هر دو در سه حالت حمایت درخواستی، حمایت در دسترس و حمایت دریافتی)، محیط اجتماعی و طبیعی زندگی، سطح انواع مشارکت.
همچنین، در این کتاب، گونهشناسیهای زیادی با توجه به چهار سنخ ممتاز، منزوی در جامعه، تنها و طردشده، وجود دارد. برای نمونه، بر این اساس که فرد، دارای امتیازات فردی (مانند تحصیلات، ثروت، سلامت و…) کم یا زیادی باشد، چهار سنخ گفتهشده به هشت مورد زیر تبدیل خواهند شد:
امتیاز شخصی/ انزوا | ممتاز | طردشده | تنها | منزوی در جامعه |
زیاد | متعادل | جاهطلب | دچار بدفهمی | پنهانکار |
کم | تحت حمایت | کممهارت | ناامید | شکستخورده |
و بر این اساس که یک فرد یا گروه، چه میزان مشارکت داشته باشند، میتوان گونههای مختلفی داشت. برای نمونه:
مشارکت / انزوا | ممتاز | طردشده | تنها | منزوی در جامعه |
فعال | شایستهی خشوند | منتقد | محروم مطرود | در پی جبران انزوا |
منفعل | شایستهی ناخشوند | تسلیم | محروم و وابسته | کنارهگیر |
آشکار است که چنین جداسازیهایی نه برای سرگرمی که برای تدقیق نوع سیاستگذاری برای حل مشکل انزوا، به کمک تحلیل آماریِ دادههای آنها، ساخته شدهاند که در اینجا به آنها نمیپردازیم. سرانجام، علل تبیینی انزوا در جدول زیر خلاصه شده است:
گونهشناسی علل انزوای اجتماعی در هلند | جمعی | شخصی |
موقتی (حوادث) | حوادث مرتبط با زندگی جمعی بیکاری، رفوزگی، بیپولی، یا هر مشکل دیگری در برخورداری از امیتازات جمعی | حوادث مرتبط با زندگی شخصی فوت همسر، طلاق، بیماری یا هر مشکل دیگری در زندگی خصوصی فرد |
ساختاری (سیستماتیک) | محرومیت اجتماعی تبعیض، طرد، وابستگی رفاهی، حاشیهنشینی، نادیده ماندن به دلیل اقلیت بودن یا نابهنجاری | مشکل در جامعهپذیری برخورداری نامنصفانه از امتیازات، آموزش ناکارآمد، کودکی و نوجوانی اندوهبار یا حسرتخوارانه |
ممکن است با بررسیهای سنخشناسانه به سبک پژوهشهای همین کتاب، در جامعهای دیگر، گونههایی دیگر پدید آید، همان گونه که درصد افرد در چهار سخ ابتدایی و اساسی کتاب که برای هلند ذکر شد، ممکن است در کشوری دیگر، یا در دورهای دیگر برای همین کشور، متفاوت باشد.
به هر روی، نویسندگان در پایان کار و با جمعبندی پژوهشهای انجام شده، به توصیههایی سیاستی نیز رسیدهاند. برای نمونه، آنان چند موضوع را بسیار مهم دانستهاند:
- در بررسی انزوا و سیاستهای جبرانی، بیش از هر چیز به تجربهی زیسته و مصاحبهی بیواسطه اتکا شود. برای مثال، افراد طردشده که با وجود شبکهی کوچک، احساس تنهایی ندارند، باید دلیل نبود احساس تنهایی آنان درک شود و در جبران نیز باید متقاعد شوند که در شبکههای کوچک، از دست دادن هر ارتباط آنان را با شتاب به سمت انزوا میبرد.
- انزوا باید با دیگر متغیرهای اجتماعی مرتبط دیده شود مثلاً متغیر اشتغال از این نظر مهم است که گروه افراد چندشغله، زمان کافی برای ساختن شبکههای اجتماعی گسترده یا بالا بردن کیفیت شبکههای ارتباطی خود نخواهند داشت پس پیش از سیاستگذاری برای جبران انزوا، لازم است سیاستگذاری اشتغال در این زمینه بهبود یابد.
- زندگی لازم است برای تشکیل شبکههای اجتماعی، فراغتی شود یعنی فراغت با کار آمیخته شود نه اینکه زمانی برای کار و زمانی برای فراغت در نظر بگیریم و تنها برای بهبود اوقات فراغت برنامهریزی کنیم. انزوا در کلیت زندگی پدید میآید و با نگاه جداسازانه به فراغت و زندگی، زدودنی نیست.
- انزوای افراد ممکن است خلاق باشد. برای نمونه، هنرمندان یا دانشمندان و فیلسوفان که به تنهایی یا کنارهگیری برای خلق اثر نیازمند هستند اما این دورهها موقت است و تنها در صورت دایمی بودن، آسیب به شمار میآید یعنی باید توجه نمود که انزوا در یک مقطع، با چگالی یا کیفیت بالای ارتباط در مقطعی دیگر حل میشود.
- انزوای اجتماعی در سه سطح باید سیاستگذاری شود:
- پیشگیری کلی: تقویت شبکههای رسمی و غیررسمی ارتباط شهروندان؛
- هشداردهی: سنجش سطح شبکههای ارتباطی و احساس تنهایی افراد و اعلام خطر در زمان کاهش آنها؛
- اقدام برای کاهش مشکل: کمک به گروههای خاص گرفتار درگیر طردشدگی، تنهایی و انزوا در جامعه.
انزوای اهالی ادبیات در ایران
آنچه در این بخش میگویم، بیشتر جنبۀ فرضیهای دارد نه تحقیقی یعنی برآیند پژوهشها و مطالبی است که دیدهام اما در یک پژوهش منسجم، مطالب را گردآوری و تحلیل نکردهام که بخواهم بهدقت ارجاع دهم و ادعای تحقیقی و علمی داشته باشم. بنابراین، تنها در حد فرضیههایی ناشی از رفت وآمد در میان مطالعۀ ادبیات و تاریخ ادبیات ایران از یک سو و بررسی انزوای اجتماعی از سوی دیگر، میتوان به این بخش نگریست.
ما در ادبیات کهن خود، سه گونه اهل ادبیات و انزوای آنان را میتوانیم جدا کنیم. گروهی در دربار و جاهای دیگر در دستگاه دیوانی و حکومتی مشغول بودند. اهل ادبیات، به دلیل کم بودن باسوادان جامعه، از معدود کسانی بودند که میتوانستند در امور ثبت و ضبط و نگاشتن و خواندن، به خدمت حاکمان در آیند. گروهی از آنان با مرگ یا شکست خوردن یک حاکم یا رانده شدن از سوی او، منزوی میشدن. گروهی دیگر، اهل اندیشه بودند و نیازمند حمایت مالی و امنیتی حاکمان و ثروتمندان. آنان اندیشه و هنر خود را عرضه میکردند به امید این که پشتیبانی بیایند. از آنان نیز گروهی، با نیافتن حامی و پشتیبان، منزوی میشدند. گروهی دیگر از اهل ادبیات، خراباتیان اعم از مرشدان و مریدان بودند. آنان، تنهایی عارفانه یا صوفیانه داشتند و انزوای آنان، با ادعای اخلاق و سلوک و رشد در مراحل خودسازی بود. باید توجه کرد از این سه انزوا، هیچ کدام انزوای مدرن حساب نمیشود چرا که انزوای مدرن، حاصل عصر همبستگیهای تفاوتمحور و شبکههای موقت ارتباطی است و انزواهایی که گفتیم، به عصر شبکههای پایدار اجتماعی مانند شبکههای خویشاوندی در دوران کهن باز میگردد. با این حال، میتوان انواعی از انزوای شبیه به طردشدگی یا کنارهگیرانه را به ترتیبی که گفته شد، بیابیم.
اما از اواسط دورهی ناصری و با ورود مؤسسات تمدنی جدید و دستاوردهای فنی و سپس اجتماعی غرب به ایران، کم کم، شاهد وضعیتی نوپدید هستیم. وضعیتی که کارکرد دیوانی، کتابت، حکمت و هر دفتر و دستکی از اهل ادبیات گرفته میشود و به دیگران سپرده میشود. همانند حکیمان و طبیبان سنتی که کنار رفتند و پزشکان جای آنان را گرفتند، اهل ادبیات کهن نیز کمکم کنار رفتند و جای خود را عوامل جدید نهادهای اداری و آموزشی دادند. مدرسه و دانشگاه، بهتدریج، اهالی نوشتن و سرودن و نقد و بحث مکتوب را زیاد کرد و به همان میزان که امر محدود و کمیاب ادبی را، گسترده و در دسترس نمود، جایگاه اهل ادبیات را در فرهنگ عمدتاً تکگویانهی ایرانی، از بیشتر گوینده به همسخن و گاه، بیشتر شنونده پایین آورد.
اولین واکنش اهل ادبیات به این دگرگونیها، عوض کردن جایگاه خود از سوژگی ساختار حاکم، به سوژگی مقاومتی و انتقادی بود. اگر تا دیروز، امثال عبید زاکانی کمیاب بودند، از اواسط دورهی ناصری ادبیات معترض در انواع شکلهای خود متبلور شد. ادبیات معترض که گویی برونایستاده از ساختار بود، با نام مردم سخن میگفت و گاه به همان مردم هم اعتراض میکرد. یا چنان حس مطرود بودن داشت که خود را نمایندۀ مردم محروم از همه چیز نشان میداد و میخواست از مشتی چپاولگر حاکم، حق آنان را بستاند (که بعدها این ادبیات کم و بیش به ایدئولوژیهای چپ درغلتید) و یا در قالب ایدئولوژیهای باستانگرایانه، غربگرایانه یا نوسازانه، میخواست جای پایی و معنا و کارکردی برای خود دست و پا کند. بنابراین، به مرور و کمی پس از آغاز این دورۀ نو، اهل ادبیات را دیگر نمیتوان از اهل سیاست جدا کرد و هر گروه، در سپاه یک ایدئولوژی جمع هستند. این جنگ و ستیز، چنان ادبیات را پارهپاره کرد که خود ادبیات بر زمین ماند و با درک همین نکته بود که در این میان، عدهای فریاد ادبیات برای ادبیات یا نوآوری در خود ادبیات (شعر، داستان، نقد و…) سر دادند.
در مجموع، در این دورۀ نوپدید، اهالی ادبیات در ایران به جایگاههای مناسب خود نمیرسند و همچنان تا عصر حاضر، در همین سپاههای ایدئولوژیک، باقی میمانند. اینکه چرا چنین اتفاقی روی داده است، بررسی جدی و مجالی وسیع برای توضیح میطلبد ولی سخن من در حال حاضر، تنها اشاره به این وضعیت است. همانند چنین حالتی را مطبوعات هم در ایران دارند که با چنگ زدن به کارکرد سیاسی، بدون پشتوانههای نظری، مالی و نیروی ساختاری سیاسی، تنها در حال تلفات دادن هستند. اهالی ادبیات هم به طرز شگفتانگیزی، در دورۀ جدید، شهید، کشته، ناکام، زندانی و آواره داشتهاند. آنان، انزوای ساختاری خود را در این جامعه نپذیرفتهاند و سال به سال، تنها و تنهاتر هم شدهاند.
داستان غمانگیز انزوای اجتماعی اهالی ادبیات، در پردهی آخر، با پناه بردن به واژگان، به اندوهبارترین وضعیت خود رسیده است چنانکه عدهای پنداشتهاند تنها با تلاش برای دگرگون کردن زبان، میتوان جامعه را دگرگون نمود. آنان وضعیت کژکارکردی و بیکارکردی خود در جامعۀ امروزی ایران را نخواستهاند بپذیرند و از یاد بردهاند که زبان نیز، خود، محصول جامعه است. آنچه پاداش در جامعۀ کهن را در پی داشت، نه خود کلمات که جایگاه دانندههای کلمات در ساختار اجتماعی بود. به جای مبارزه در کسب جایگاه متناسب با خدمات ارزشمند به جامعه، اهل ادبیات در هر رشته و شاخهای (به ویژه شعر و داستان)، کمکم به قبایل جنگجویی بدل شدهاند. آنان زبان یکدیگر را نمیخواهند بفهمند و ارزشهای مشترکی برای اعتباربخشی به اثر ندارند و احترامی هم به آثار یکدیگر نمیگذارند. ای بسا، در دو جغرافیای همین سرزمین، دو انجمن یا گروه ادبی، یکدیگر را به کلی بیارزش بدانند.
این ناهمسخنی، ناهمدلی و کنارهگیری، خوانندگان و ارتباطگیران (مخاطبان) آنان را سردرگم کرده است. به مرور، اینکه اثر ادبی (مثلاً شعر) چیست، از نظر اجتماعی بهکلی نامشخص شده است یعنی هر گروهی (یعنی هر قبیلهی ادبی) در مورد قواعد تعیین و سنجش ارزش اثر، چیزی میگوید و این وضع آنومیک (که در آن گروههای مختلف، هنجارهای مختلف دارند بنابراین، هنجاری اجتماعی را نمیتوان یافت)، به شکلگیری گروههای منزوی از نوع طردشده انجامیده است. این آنومی، در ارزشها هم هست، در اهداف و در وسایل رسیدن به اهداف هم هست. این قبایل از هر نظر، حتی در میان یکدیگر، وضعیت طردشدگی دارند. مطرودان، ارتباطاتی ناچیز دارند اما احساس تنهایی نمیکنند چون درون حلقهی خود، احساس حمایت دریافتی شدیدی دارند. آنان منزویهایی هستند که به انزوای خود آگاه نیستند.
این انزوای جدید، دو ایراد اساسی دارد. نخست اینکه با کوچکترین گسستی، افراد به تنهایی عمیقی پرتاب میشوند چرا که به ارتباطهای محدود وصل بودهاند. دیگر اینکه به دلیل نشنیدن همدلانهی صداهای دیگر، هر روز دگمتر و بر حقایق خود استوارتر میشوند و همین وضعیت، احتمال شکلگیری امر ادبی اجتماعی و خلق آثار پرمخاطب را ناچیز میکند. به این ترتیب، بسیاری از اهل ادبیات در ایران امروز، از نظر سوژگی، ساکنان قبیلههای منزوی هستند. آنان جنجویانی همیشگی و خستگیناپذیر هستند. قبیلههای ادبی در جنگ به دنیا میآید، در جنگ زیست میکند و امید رستگاری در جنگ دارد. با این حال، وقتی به متن آثار ادبی مینگریم، رؤیای بسیاری از این قبیلههای تنها، صلح ابدی است. رؤیایی که با کنش آنان، سازگاری ندارد.
ادبیات اقلیت / ۲۹ شهریور ۱۳۹۶
آخرین دیدگاه ها