حرکت بر تیغ دولبه / یادداشتی دربارۀ رمان برکت Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ متن زیر یادداشت زهره زنگنه یوسف آبادی است بر رمان برکت نوشتۀ ابراهیم اکبری دیزگاه که در اختیار سایت ادبیات اقلیت قرار گرفته است: حرکت بر تیغ دولب ادبیات اقلیت ـ متن زیر یادداشت زهره زنگنه یوسف آبادی است بر رمان برکت نوشتۀ ابراهیم اکبری دیزگاه که در اختیار سایت ادبیات اقلیت قرار گرفته است: حرکت بر تیغ دولب Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » دربارۀ کتاب » حرکت بر تیغ دولبه / یادداشتی دربارۀ رمان برکت

حرکت بر تیغ دولبه / یادداشتی دربارۀ رمان برکت

حرکت بر تیغ دولبه / یادداشتی دربارۀ رمان برکت

ادبیات اقلیت ـ متن زیر یادداشت زهره زنگنه یوسف آبادی است بر رمان برکت نوشتۀ ابراهیم اکبری دیزگاه که در اختیار سایت ادبیات اقلیت قرار گرفته است:

حرکت بر تیغ دولبه

اژدهایی به نام میانرود

زهره زنگنه یوسف آبادی

 

برکت رمانی است که زندگی یک‌ماههٔ یک روحانی را در تقابل با مردمی روایت می‌کند که در یک روستای دورافتاده زندگی می‌کنند. قرار است حاج برکت مردم روستا را، که مردمی سست‌ایمان‌اند و میانهٔ خوبی با روحانی‌جماعت ندارند، ارشاد کند، اما روحیهٔ این مردم سخت‌تر از آن است که به این راحتی به این مبلّغِ دین دل بدهند. اکثریت روستا اهل نماز و روزه نیستند و هر کاری می‌کنند که حاج برکت را مثل آخوندهای قبلی فراری کنند: از کم‌محلی و تمسخرکردن گرفته تا تحکم و دخالت در کار او.

حاج برکت شخصیت پیچیده‌ای ندارد. بارزترین خصیصه‌اش حجب‌وحیای بیش از حدش است که او را در موضع ضعف قرار می‌دهد. مثل هر آدم دیگری، گرفتاری‌های خاص خودش را دارد: روحانی‌ای است که مشکلاتش با همسری که وصله‌ای ناجور برای او و خانواده‌اش بوده او را وارد مرحلهٔ جدیدی از زندگی کرده است. از خانواده طرد شده و تحمل رفتارهای همسرش را هم ندارد. در واقع، کسی است از این‌جا رانده و از آن‌جا مانده … برای فرار از همین مشکلات است که به بهانهٔ تبلیغ به این روستا آمده تا چندی، دور از هیاهوی زندگی، آرامش را تجربه کند.

شخصیت برکت، که دارای کشمکش‌های درونی است، وقتی در تقابل با اهالی روستا قرار می‌گیرد، بُعد شخصیتی دیگری می‌یابد. بروز کشمکش‌های بیرونی، او را از یک شخص منفعل تبدیل می‌کند به شخصیتی کارآمد و عمل‌گرا: عکاسی می‌کند و مردم روستا به واسطهٔ هنر او آمادهٔ پذیرفتن او می‌شوند. حالا حاج برکت را شبیه آخوندهای قبلی نمی‌بینند. از نظر آن‌ها، حاج برکت روضه و دعاهایش متفاوت است. دعا که می‌کند، استجابت می‌شود. آستین بالا می‌زند و در روبه‌راه‌کردن مسجد همت می‌گمارد. بین طرفین دعوا وساطت می‌کند و حرفش خریدار دارد. خطر را به‌جان می‌خرد و برای بیرون‌راندن ماری که به مسجد راه یافته وارد عمل می‌شود. حاج برکت رسالتش با مردم روستا را به‌خوبی انجام می‌دهد و خودش هم به ورطهٔ بالاتری از ابعاد شخصیتی دست پیدا می‌کند.

انتخاب این موضوع شاید برای نویسندهٔ کتاب راه‌رفتن روی تیغی دولبه باشد؛ زندگی یک روحانی و افکارش از آن دست دغدغه‌های اجتماعی نیست که بتواند به‌راحتی نظر خواننده را به خود جلب کند. اکبری دیزگاه اما توانسته با قراردادن قهرمانش در موقعیت‌های چالش‌برانگیز و خلق شخصیت‌های جذابی که در روستا زندگی می‌کنند بر کشش رمان بیفزاید. شروع خوب این کتاب به‌خوبی قادر است توجه خواننده را به خود جلب کند و او را به دنبال‌کردن داستان راغب نماید. در ابتدا، نویسنده هوشیارانه روحانی تازه‌وارد را در موقعیت ضعف قرار می‌دهد. دیوانه‌ای، به تحریک چند تن از اهالی، حاج برکت را با سیب گندیده مورد حمله قرار می‌دهد. این آزارها در ادامه بیش‌تر هم می‌شود. اما قرار است طلبهٔ ما با تحمل این مشقات به نوعی خودساختگی شخصیتی برسد. او ناگهان چشم باز می‌کند و می‌بیند که یونس‌وار به دهان اژدهایی به نام میانرود افتاده است. حاج برکت با دستیابی به درجات سلوکی که می‌یابد در پایان به معراج می‌رسد. رؤیای آخر او گواه همین معناست: وقتی که او از درخت بالا می‌رود و دستش به ماه می‌رسد … .

با همهٔ تفاصیلی که رفت، باز هم به‌نظر می‌رسد شخصیت‌پردازی قهرمان هنوز به کمال نرسیده باشد؛ چراکه انتظار می‌رود شخصیت حاج برکت به عمق بیش‌تری دست یابد: نه به مدد رؤیا، که در واقعیت شاهد تحول اساسی حاج برکت باشیم. اگرچه تا حد قابل قبولی این مهم در شخصیت رخ داده است، نمی‌توان با قطعیت گفت که حاج برکتِ اول داستان بر اثر تحولی که در او رخ داده تبدیل به شخصیتی پخته‌تر شده است. او به شهرش بازمی‌گردد، اما ما نمی‌دانیم که قرار است با زندگی‌اش چه کند، آن هم وقتی که تصمیم گرفته با پدرش آشتی کند، اما تماس‌های تلفنی ناموفق داشته است. موضوع قابل بحثِ دیگر برخوردهایی است که حاج برکت با دختربچهٔ قرآنی‌پرس دارد، دختربچه‌ای که سؤال‌های عمیق فلسفی می‌کند و جواب‌های سطحیِ روحانی او را قانع نمی‌سازد. هر بار هم روحانی داستان ما جواب‌دادن را موکول به زمانی دیگر می‌کند. مخاطب اثر در مورد این سؤال‌های عمیق و زیرکانه کنجکاو می‌شود و انتظار می‌رود حاج برکت بالأخره با تحولی که می‌یابد به بُعد عمیق‌تری از شناخت خداوند دست یابد و بتواند جواب دختربچه را بدهد، اما این اتفاق حتی در پایان هم نمی‌افتد و مخاطب هم‌چنان با این سؤال‌های بی‌جواب رها می‌شود.

ادبیات اقلیت / ۲۷ مهر ۱۳۹۵

 

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا