خاموشی “آبی ناگهان” و آغاز دیگرش در “شریعت گشتها”ی ما
خاموشی “آبی ناگهان” و آغاز دیگرش در “شریعت گشتها”ی ما
به بهانۀ خاموشی منصور خورشیدی
می گویند شعر از جایی آغاز میکند که منطق میایستد. چرا که شعر فاقد منطق است و با انگارههای بی مرز خود، منطق مخصوص به خودش را بنا میکند.
منطق شعر منطق کشف ناپیدا و تصرف فاصلۀ زبان و جهان است. برای همین شاعر وضعیتی یکه و تکین و بیمانندی را در رابطه با هستی خویش میسازد.
شاعران حقیقی به قول تی اس الیوت چیزی را به ما عرضه میکنند که به آن «احساس صداقت ناب» میگویند.
همه این توصیفات مختصر را میشود تمام قد در شاعری چون منصور خورشیدی دید که با کارنامه پر بار ادبی میراثی قابل اعتنا و ماندگاری را برایمان به یادگار گذاشته است.
منصور خورشیدی متولد ۱۳۲۹ بهشهر با چاپ پنج کتاب شعر و دو مجموعه شعر آماده به چاپ و همچنین انتشار دهها مقاله و نقد یکی از سرشناسترین شاعران حجم در پنج دهه گذشته بود.
انسانی که هویتی و منش اخلاقیاش جدا از آرمان شاعرانهاش نبود که میخواست با شعرش جهانی را مهربان کند.
با او میشد همزمان در دو جهان زندگی کرد: جهان انسان و جهان ادبیات و شعر که جغرافیای متقاطعی و فصل مشترکی داشتند. این دوجهان موجب خلاقیت و بستر احساس آزادیاش بود. تنها شاعر میتواند در حضور و حتی در فقدان و مرگ؛ به زندگیاش ادامه دهد. چراکه شعر چون فلسفه نوعی آموختن مرگ است. او میدانست جهان زبان، تنها زبان استعارهها نیست چرا که زبان شاعرانه بی وقفه با آزادی خویش نسبتی نو و پویا میسازد.
شعر برای او تحقق خود آزادی و آلترناتیو خوشگوار و بیمانند بود. منصور خورشیدی در کتاب سجاده روی ماه مینویسد:
سفر از کدام سو / آغاز میکنی / که واژهها مردد / به رقص فاصله میخندند / تو سرنوشت کدام / از کتاب جهانی / که شانههای تو از افق خالی است / در ارتفاع کدام کوه / پژواک نام تو / خط شتاب را / میان آینه میشکند
او با ذهنیت غیر دکارتی در پی ضلع سومی از مناسبات ذهنیت و عینیت بود. آنجا که چشم سوم شاعر خط نامرئی فاصله را به صدا در میآورد و سرگردان صدا نمیشود. او با بر انگیختن صدای ناشنیده و خفته، شنواییاش را منتشر میکند. در شریعت گشتها مینویسد:
با همین پیکر پیر / سرگردان صدا نمیشوم / از خاک مردگان / پیش از صدا / فرصت برخاستنم بود / در شریعت گشتهای همیشه
نسبت شعرهای منصور خورشیدی در جاذبههای آنی، ایجاز در تصاویر فشرده و غریب گردانیهای بکر و تازهای است که مصالح اش را از دیالکتیک زبان و طبیعت میگیرد. زبان پالایش یافتهاش با واسوس و شگردهای شاعرهای شعر ناب پهلو می زند. و این ویژگی حتا در دلبستگی و رفاقت و دوستیهایش با شاعران ناب جنوب و حجمگرای گرگان قابل اعتناست. خصلت فرا بومی او ناشی از همان رویکرد دمکراتمنشانهای است که ذهنیتش را مقید به یک مانیفست نکرده است. گرچه دلبستگی او به شعر اسپاسمان بیش از یک رویکرد نوستالژیک، هویت خودآگاهانهاش را در تطور و تکامل شعریاش شکل داده، ولی در عین حال از ظرفیتهای دیگر نحلهها همجوار شعر حجم هم بهره برده است.
او چون یدالله رؤیایی گزارشگر انضمامی وقایع روزمره نبود که میگفت: شاعرانی که در واقعیت زیستهاند، هرگز شعر ناب نگفتهاند آنها گزارشگر واقعتیت بودهاند. (از سکوی سرخ ص ۲۸۲)
منصور خورشیدی یکی از معدود شاعران حجم بود که با خودآگاهی و منش تحلیلی و نوشتن دهها نقد و مقاله در بیش از پنج دهه، شخصیت شعریاش را در تاریخ اجتماعی حجم سرایان تثبیت کرده است و لازم است با نگاهی دقیقتر به میراث این شاعر متواضع پرداخته شود. در شعرهای او تصاویر انتزاعی خصلتی چندگانه دارند. گاه همجون تندیسی در ارتقاع بلند فهم و ادراک میایستد.
اما او در همه حال یک شاعر حجم است. نه صرفاً دلبسته پلاتفرم و رئوس بوروکراتیکش. او در توضیح خود شعر، فیگور فلسفی و کلیت نگری دارد. در سادهترین تعریف در بیان واقعیت و اشیا: ء متوقف و منجمد نمیشود از یک فضای ذهنی به فضای ذهنی دیگر در حرکت است و در بین همین حرکتها حجمش را میسازد. و حجمی را به قول رؤیایی پشت سر میگذارد. در واقع ادعای متافیزیکی شاعر حجم در همین غوطه خوردن در سیلان کنش ذهنی و فضاسازی های لاینقطع و تراش دادن ترکیبها در قطعههاست.
همانگونه که در کتاب آبی ناگهان خود شعر، رسالت توضیح شعر را در کنشی روایی بیان میکند:
همیشه در بطن حرف / متن نگفته / در دهان شاعر میماند / تا کی کسی بیاید و / کلام نگفته / از دهان شاعر را / در بطن متن / ادامه بگیرد / شاید شعر نهان شاعر / تصویر روشنی از بودن / وسط استعارههای سیاه / راهی باز کند / میان آسمان.
از خصوصیت عام شعرهای منصور بعد فرازمانی و فرامکانی آن است که انگار در تمام شعرها، هستی با خودش در سخن است. و هستنده در درون شعر غایب است. و شعر از همین غیاب غیر جانبدارانه شکل میگیرد. برای همین شعر هم به گذشته و هم به آینده تعلق دارد. بی شک چنین شعرهایی نوعی پژواک ابدیت در لحظه است. و آن را میتوان در هر فرجهای از روز و شب فارغ از دغدفه های روزمرگی احضار کرد.
آبی ناگهان / تکانم میدهد / دهان روز، هنوز / بیطلوع تو بسته مانده است / از چه رو میریزد،/ در من / این آبی از پس ابرها
خسرو بنایی ۲۳ آذر ماه ۹۷
ادبیات اقلیت / ۲۶ آذر ۱۳۹۷
* این یادداشت پیش از این با عنوان «غروب خورشیدِ شعر حجم» در شمارۀ ۳۷۷۳ روزنامه آرمان منتشر شده است.