خواندنِ نوشتن مادام بوواری در استانبول

ادبیات اقلیت ـ نخستین نشست از سلسلهنشستهای “همخوانی” به همت “مرکز فرهنگی گذار” در استانبول برگزار شد. این نشست با موضوع خوانشِ کتابِ نوشتن مادام بوواری (حماقت، هنر و زندگی)» با ترجمۀ اصغر نوری، روز جمعه هفدهم دسامبر ۲۰۲۱ (۲۶ آذر ۱۴۰۰) در کافه سامسا در استانبول برگزار شد.
در این جلسه که با حضور اعضای این مرکز برگزار شد، این کتاب همخوانی شد و شرکتکنندگان به بیان نظر خود دربارۀ کتاب پرداختند.
نوشتن مادام دوبوواری، درواقع گزیدهای بازنوشتهشده از مجموعهای از نامههاست که فلوبر به لوییز کوله، معشوقش نوشته است. این متن، نه تنها دربردارندۀ سخنان فلوبر دربارۀ تکوین و شکلگیری رمان بزرگ او، مادام بوواری، بلکه در عین حال متنی است خواندنی و جذاب دربارۀ «چیستی ادبیات» و نگاه دقیق فلوبر به آن را نشان میدهد.
در پشت جلد کتاب آمده است: «متن این کتاب، «جعلی» است. فلوبر هرگز چنین نامۀ بلندی برای معشوقهاش، لوییز کوله، ننوشته است. من از بین نامههایی که بین سالهای ۱۸۱۵ و ۱۸۸۵ برای لوییز کوله ارسال شدهاند (نزدیک به ۲۵۹ نامه)، نامهای طولانی انتخاب کردهام، نوعی ترکیب نمادین از نامههای سالهای بوواری. این نامه ترکیب باشکوهی است از شکیبایی، نشاط، مردمگریزی، سخاوت، شک، وحشیگری و لودگی که گوستاو فلوبری روحافزا را برایمان آشکار میکند، کاملاً مغایر با نمیدانم کدام «گوشهنشین کرواسه» که هنر را مقابل زندگی برگزیده بود.»
در جلسۀ همخوانی کتاب “نوشتن مادام بوواری” شرکتکنندگان به بیان نظر خود دربارۀ این کتاب پرداختند که گزیدهای از این سخنان در پی میآید:
ـ معمولاً هر نویسندۀ بزرگی مدام از نبود مخاطب مینالد و فلوبر هم در این نامهنگاریها به این موضوع بسیار اشاره میکند. و در بخشی از نامهای که در این نامهها آن را نقل میکند خطاب به دوستش «ماکزیم» هم به این موضوع اشاره میکند که مخاطب، خواهد بود، اگر کار خوب باشد. چه الان، چه چند سال دیگر و چه حتی پس از مرگ ما. و انگار به این اعتقاد دارد که فعلاً مخاطبی ندارد. یعنی کاری که دارد میکند آنقدر ناشناخته و نو است که مخاطبی ندارد.
ـ اینکه فلوبر در نامه به معشوقش به جای سخنان عاشقانه و معمولی چنین حرفهای ریز و خیلی حساسی را دربارۀ نوشتن و دربارۀ رمان مادام بواری میگوید، نکتۀ مهمی است. معشوق گویی برای چنین آدمهایی همان مخاطب فرضیِ ناموجود است. شاید خودِ فلوبر هم مانند منتقدانش میداند که لوییز کوله در واقع مخاطب او نیست، اما گویی چون نیاز دارد به وجود چنین مخاطبی او را مخاطب خود فرض میکند و گویی این موضوع از نیازِ فلوبر برمیآید.
ـ جاهایی که فلوبر از این مینویسد که در هنگام نوشتن چه حالتهای فیزیکی و روحیای دارد، گویی این حالتها خیلی شبیهِ حالتهای خودِ عاشق شدن است. انگار فلوبر (نویسنده) نمیتواند عاشق نباشد. گویی نویسنده در طی پروسۀ نوشتن در مقابل عاشق شدن بیدفاع است. و حالتی از شور و هیجان را از سر میگذراند که مشابه عاشق بودن است و گویی این دو یکی است.
ـ شاید هیچ نویسندهای نمیتواند در این حالت عاشق هم نباشد. انگار نویسنده هر طور شده معشوق را تولید میکند. گویی فلوبر با لوییز صحبت نمیکند، گویی دارد با یک مخاطب صحبت میکند؛ مخاطبی که میخواست داشته باشد و ندارد. گویی برای او مخاطب حقیقی کسی است که میتواند عاشقش باشد یا برعکس، میتواند عاشق کسی باشد که مخاطب حقیقی اوست. و شاید هم چون لوییز تنها مخاطب حقیقی و واقعی اوست، فلوبر عاشقش شده است.
ـ در هنگام خواندن و شنیدن این کتاب، من به تمام کسانی فکر کردم که تا به حال برایشان نامه نوشتهام. نامههایی نه از جنس نامهنگاریهای روزانه، بلکه از همین سنخ نامههایی که در آنها خودت را مینویسی و میدانی که برای کسی است؛ کسی که میخواند. این خوانده شدن، به گمان من بزرگترین موهبت برای نویسنده است؛ اینکه کسی باشد که بتوانی برایش بنویسی. برای من یکی از بارزترین وجوه این کتاب همین مسئله است: «کسی که میتوانی برایش بنویسی.»
کتاب نوشتن مادام بوواری (حماقت، هنر و زندگی) با ترجمۀ اصغر نوری برای نخستین بار در سال ۱۳۹۰ به همت انتشارات نیلوفر منتشر شده است. این کتاب برای بار دوم در زمستان ۱۳۹۹ در ۱۰۲ صفحه و با قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر شده است.
مرکز فرهنگی گذار، برگزارکنندۀ نشستها و برنامههای فرهنگی، در سال ۱۴۰۰ در شهر استانبول ترکیه تأسیس شده است و برنامههای همخوانی کتاب این مرکز به صورت مرتب در کافه سامسای این شهر برگزار میشود.
برای پیگیری برنامههای این مرکز و اطلاع از برنامههای آیندۀ آن میتوانید صفحۀ اینستاگرام یا کانال تلگرامی این مرکز را ببینید.
مرکز فرهنگی گذار، از تمامی نویسندگان، شاعران، ناشران و اهالی فرهنگ و هنر در ایران و خارج ایران، برای همکاری و برگزاری برنامههای مشترک در استانبول و نقاط دیگر دنیا، دعوت میکند.
ادبیات اقلیت / ۲۹ آذر ۱۴۰۰
