در باب ترجمه شعر، با نیمنگاهی به ترجمۀ شعری از نزار قبانی
ادبیات اقلیت ـ جعفر مرتضوی: نزار قبانی، شاعر متولد سوریه، یکی از مشهورترین شاعران دنیای عرب است. او که با بیانی تازه شعر عاشقانۀ معاصر دنیای عرب را متحول کرده بود، با اشعار سیاسی خود نیز تبدیل به یکی از پرچمداران شعر مقاومت، فلسطین و بیداری عربی شد.
نزار قبانی در دنیای فارسی زبان نیز نامی آشنا است. آثار منظوم و حتی منثور او این فرصت را پیدا کردهاند تا با زبان و قلم مترجمان بسیاری در ایران شنیده شوند. «داستان من و شعر»، ترجمۀ دکتر غلامحسین یوسفی و دکتر یوسف حسین بکار (نشر توس، ۱۳۵۶)، «جمهوری در اتوبوس»، ترجمۀ حسین تبار، (نشر دستان، ۱۳۷۷) «تا سبز شوم از عشق»، ترجمۀ موسی اسوار (نشر سخن، ۱۳۸۲)، «صد نامۀ عاشقانه»، ترجمۀ رضا عامری (نشر چشمه، ۱۳۸۸)، «درخت آتش»، ترجمۀ عبدرضا رضایی نیا (روایت فتح، ۱۳۹۳) و «عاشقانهسرای بیهمتا»، به قلم رضا طاهری (نشر نخستین، ۱۳۹۳)، بخشی از آثاری است که در طی این سالها با همت مترجمان، از آثار این شاعر شهیر به زبان فارسی بازگردانده شده است.
دربارۀ ترجمۀ شعر بحثهای بیشماری در جریان است. شعر فی نفسه، آنچنان با زبانی که با آن سروده شده در هم آمیخته است، که ترجمۀ آن را معادل آفرینش هنری مجددی در زبان مقصد میدانند. در منتهی الیه چنین نگاهی به شعر، حتی عناصر فرهنگی، تاریخی و اجتماعی شعر دچار تحول میشوند و با توجه به ویژگیهای زبان مقصد، بازنویسی میشوند. اما مشکل اینجاست که اگر چنین نگاهی را در ترجمه شعر بپذیریم، دیگر چه نسبتی میتوانیم میان شعر اولیه و شعری که در زبان مقصد خواهیم خواند، قایل باشیم.
از نگاه من، ترجمۀ شعر تنها قرار نیست ما را با بیانی شاعرانه آشنا کند و فراگیر شدن چنین نگاهی ما را از لمس شرایط تاریخی، فرهنگی و… که اثر در آن متولد شده، باز میدارد. اگر ما نیاز به بیان شعری با ویژگیهای اقلیمی و فرهنگی خود داریم، میبایست به کتابهای شاعران خودمان مراجعه کنیم و این مأموریت را از دوش شعر ترجمه برداریم. مگر نه اینکه ما با خواندن ادبیات ملل دیگر، پنجرهای به دنیاهای دیگر باز میکنیم و مسیری را برای تعامل و گفتوگو با ایشان در عرصۀ ادب و فرهنگ باز میکنیم؟ پس با این نگاه به ترجمۀ شعر، آیا فقط سرابی از گفتوگو برای خودمان نساختهایم؟
من این یادداشت کوتاه را با نگاهی به شاعر عرب، نزار قبانی، آغاز کردم و این مسئله را با نیمنگاهی به ترجمۀ یکی از آثار او پی بگیرم.
درکتاب «بلقیس وعاشقانههای دیگر»، ترجمۀ موسی بیدج، به سطوری برمیخوریم که ظاهراً با چنین نگاهی به ترجمه، ترجمه و منتشر شدهاند، در صفحۀ ۱۴۳ کتاب آمده است:
«بلقیس!
وقت چای عطرآگین عصرانه است.
-این چای اصیل چون باده-
دیگر، چه کس
استکانها را میان ما میگرداند؟
چه کسی
فرات را به خانۀ ما میآورد؟» (نزار قبانی،۱۳۹۰)۱
معادل این سطور در مجموعه آثار نزار قبانی به این صورت آمده است:
«هذا موعدُ الشَای العراقیِّ المُعَطَّر…
والمُعَتَّق کالسُّلافَهْ…
فَمَنِ الذی سیوزّعُ الأقداحَ .. أیّتها الزُرافَه؟
ومَنِ الذی نَقَلَ الفراتَ لِبَیتنا ..
وورودَ دَجْلَهَ والرَّصَافَه؟»
چنانکه مشهود است، در همین سطور کوتاه در سه جا مترجم خود را بینیاز از ترجمه دانسته و یا شعر را تغییر داده و اتفاقاً هر سه موضع، جاهایی است که ممکن است با بیان یا خواست شاعرانۀ فارسیزبانان ناهماهنگ باشد. سطر آخر، احتمالاً به این علت که در آن، نام مکانهایی آمده است که در ترجمۀ ما به فارسی زایدند، حذف شده است. سطری دیگر از شعر به این علت که خطاب کردن معشوق با عنوان زرافه در زبان ما جایگاهی ندارد، حذف شده است. در حالی که استعارۀ زرافه حداقل در یکی دیگر از شعرهای مهم این این شاعر یعنی در کتاب «صد نامۀ عاشقانه» و در اولین شعر آن آمده است: «أرید أصابعَ جدیده… عالیهً کصورای المراکبْ / وطویلهً، کأعناق الزرافاتْ.» و مهمتر از همه تغییر در اولین سطر شعر است که «چای عراقی» به «چای عصرانه» تبدیل شده است. این آخرین تغییر، باز هم در جای دیگری از ترجمۀ همین شعر در صفحه ۱۴۵ کتاب دیده میشود:
«صدای زیبایت
بر پردهها و صندلیها و ظرفها
شکفته است.» (همان)
و معادل آن در شعر اصلی:
«ویُعَرِّشُ الصوتُ العراقیُّ الجمیلُ …
على الستائر…
والمقاعدِ ..
والأوَانی…»
که باز کلمۀ «عراقی» از آن حذف شده است. به عبارتی دیگر، مترجم سعی کرده تا با حذف عبارات نامأنوس در زبان مقصد، تأثیر احساسی شعر را بر خوانندۀ فارسیزبان گسترش دهد و من باز سؤالم را تکرار میکنم آیا چنین رویکردی در ترجمۀ شعر، میتواند ما را بهدرستی با دنیای ادبی بیرون از خودمان آشنا کند؟
اشعار عاشقانۀ نزار قبانی، از آنجا که که از آن دست شعرهای عاشقانهای است که به تن میپردازند، با توجه به فشار سانسور در ترجمههای ایرانی، به صورت مثلهشده به خوانندۀ فارسی زبان رسیده است. بنابراین، در کنار هم قرار گرفتن جمیع دخل و تصرفهایی که به هر بهانهای به شعر تحمیل میشود میتواند ما را مطمئن کند که از دریچۀ ترجمه، ندایی از دنیای بیرون از خودمان به ما نمیرسد تا با آن بر سر میز گفتوگو بنشینیم.
به نظر میرسد نقد ترجمۀ شعر در زبان فارسی مغفول مانده است و بیتوجهی به این مقوله ممکن است ما را در ارزیابی شعر بیرون از خودمان به جاهایی بکشاند که هیچ ردی از واقعیت در آن متصور نیست.
جعفر مرتضوی
ادبیات اقلیت ـ ۱۵ آبان ۱۳۹۴
منابع:
۱. قبانی, نزار (۱۳۹۰). بلقیس و عاشقانه های دیگر. (موسی بیدج, مترجم) تهران: ثالت.