دو شعر از مایرم تکیهای
ادبیات اقلیت – دو شعر از مایرم تکیهای:
۱
چیزی از من
در تَندۀ پدر جا ماند
و با یک چهارم صورت زاده شدم
چه مالیخولیایی بود
در آن جهانِ یک میلی متری
که رُشد کرد در کیسه
گوشتم قرضی
پوستم قرضی است
از ارواحی
که سوار بر گاومیش مرگ
راههای میانبُر نشان دادند
زیر این درخت فندق دریچهای است
که مرا به جَدهام میرساند
ــ آ از برای خدا
طالعم دو اسبه گریخت
آ اَز برای خدا آ پدر لعنتها
چغندرها را حرام نکنید…
.
تب کردهام گیاه زوفا
تب کردهام
و جده مرا نمیبیند
در نقرابی رگها
در چَغوک سینهاش
میچَمد و شِکَن شِکَن
خرِ خانه را هِی میکند…
.
چیزی از پدر
در بچهدان مادرش جا ماند
گوشتش قرضی
پوستش قرضی است
از جنگاورانی که از تن غار آمدند
و با صاعقهای در جلد
نشستند در شناسنامه
.
های بلا بگیرم های
که ندانستم چه جا مانده و سوار بر مرگ
شب را دیدم از میان لاشهها برخاست
مردهها را در دَخمههای پوستم میگذاشتند
عفریتی در گوشهام سنجد میکاشت
مادر با روحی مایع
میگریست و میگفت
ــ چرا چهار گَز پارچۀ بیبی خوش آقا دق نخریدی؟
.
من آواز خواندم
ای غم که اژدهاک شدی بر سَرِ دلم…
ای غم که اژدهاک شدی… که مرا تکاندی از خواب و میرزا صدایم کردی
آتر
آتر
خدای دیوافکنِ زیر تخت و زیر درختهای پشهخوان
بابای خوب و دلیرِ خانه
ببین کابوس که میگریخت بر پشت چهارپایی
اکنون تا قوزک پایم ادامه دارد
.
های بلا بگیرم های
که ندانستم چه جا مانده و نمیخواهم که بدانم…
***
۲
شب
تنیده در جادوی بغبغوی مرغکان
آبزیِ مغموم در هقهقِ تنهایی
تمام نمیشوی چرا
در سینههای گداخته
نمیشوی تمام ای سنگ ابابیل
.
هفت زن
در مارش تو
نان
و آواز قلندران را
در مارش تو بردند
وقتِ جرقیدنِ انگورهای سرخ
در آن اشارت که کوه کمانه گرفت
و زمان رنگ پس داد
.
یا طرق مادیان زمان
صورت تو کافی است بر شب
یا اسبِ کهر
افسار تو
در جنبش هوش پریان است
.
زنها
دایره دایره درون شب رفتند
صدای زنگوله
خزید بر بام
و آنسو
از خرابهنشینها آوایِ
زِنَ زَنْ زَنْ زِنِ زَنْ زَنْ زِنِ زَنْ زَنْ
شب
مار زنگی
زنگ مارها
.
آه معشوقههای مصری با هفت پیکر
هفت آینه
هفت زنگوله
هفت ماه
در هفت اقلیم به طواف آمدهاند
در روز هفتم
و هفت شیطان
از مریم دور میشود
.
شب عروس سیاه نقرهکوب
پاشیدۀ اکلیل بر اندام
حجله انداخته در بار هفت دزد
در ستارۀ هفت دادران
در کورچشمی مادر وقت درزگرفتن از قصهها
.
اندوه جوگیان از غلغل دیگ
تا زنجیر جیرجیر شاخهها
.
من ایستادهام
در عبور از خواب هفت پادشاهی
ایستادهام به زخم
یهودی زخم
.
در باز کن که به تعویذ
نور آوردهام
نور
این پرندگان بیداری.
.
ادبیات اقلیت / ۲۵ مرداد ۱۴۰۰