دو شعر از مریم بهمرام
ادبیات اقلیت ـ دو شعر از مریم بهمرام:
.
۱
تو در تغییر جغرافیای جهان
سهم داری
تو نقشهها را
بزرگ میکنی
دریاها را اقیانوس
رودخانههای زیادی به تو پیوستند و نیل شدند
رشته کوههای کوچکی
از هیمالیای قلبت بالا آمدند
من اما
به تبت شانههایت رسیدهام
تو شرپاهای بسیاری داری
میتوانی با آنها
اورست را در آغوش بگیری
و مردمان مشرق را
دوباره عاشق کنی
دوباره در ترنها و تونلها
بوسههای معلق تو
به بلوغ زودرس
ایستگاه بعدی میرسد
.
بعدازظهر دم کردۀ پاییز است
تو اما
غروب تهران را
جابهجا میکنی…
… پاریس شهر عشاق است
من
در همین تهران
عاشقت شدم…
.
***
۲
آنقدر کوتاهم کردهاند
که کوتاه آمدهام
از جریانات عشقیام
و پایم را کشیدهام وسط
تا آغوش تو
غروب غمگین ماجرا باشد
و زنی در پهلویت
پرسه بزند
اتوبوسها
با ماه و دلتنگی
به جاده میآیند
ما وقتی کفشها پایمان را میزنند
پا برهنهتر فکر میکنیم.
چند ساعت مانده به بعدازظهر تابستان
دارد تبم بالا میرود
در مقیاس آتشفشان
فوران کردهام
دم تمام تخت جمشید را دیدهام
تا تو در منارههای قدیمی
قدمت تن مرا
تخمین بزنی…
زنی در تو دست برده ست
زنی در تو غروب میکند هر صبح
دم تمام دنیا را میبیند
دم در بد است
این بار
به اتاق بیا
چای و چشمهایت را
در قهوهای سوختۀ من بریز.
ادبیات اقلیت / ۱۹ شهریور ۱۳۹۷
کامیل قهرمان اوغلو
لذت بردم از شعرتان . اومید است مجموعه شعر شما بدستم برسد تا ب زبان شیرین تورکی ترجمه کرده و شما را به ادبیات مدرن تورک زبان معرفی کرده باشم . یاهووووو