سه شعر از مهرداد فلاح
ادبیات اقلیت ـ سه شعر از مهرداد فلاح:
***
چه فرق میکند کاکو؟
چه رستمانه برگشته باشیم پیش آینه از سهراب
یا که پهلو دریده نزد تهمینه
آدم از چند کم نمیشود
گوش اگر بگیری جواب… ها! کو؟
از شلوغی گم
از زیادی نمیتوان برداشت
چند و چون و چرا و چه گونه بازیگران قدیمند
صحنهای که زندگی دچار ابهام است
ما همه از حیرت سهمی (گیرم که بیش و کم) داریم
دارم از قدم به قاب پنجره برمیگردم
دلم برای دلی میتپد که دیگر نیست
او که از پرت شد چه میدانست؟
***
دراما
بیا و درستش کن!
چی رو؟
هرچی رو که شکستی
در و دهانی رو که بستی
نشستی جایی که شاید بلند
خندیدی گاهی که گریه
بس کن دیگه!
دلشو داری اگه
بزن از آینه بیرون تا نشونت بدم!
چی رو؟
همین!
رودها از حال
میروند روزها از سال
***
عریضه
استاد معظم!
عرضم به حضور شما
به حضور دور شما که:
الف ـ این بندهی ناچیز (این ماشین شگفتانگیز)
ب ـ این چرخ عظیم فلک (این بادکنک چاق)
یا ـ این پیک زمانپیما (این رشتهی پاره)
ها ـ این هرزهی هرجایی (این مام شفاآور)
واو ـ این جن عجیب (این تحفهی کیهانی)
نون ـ این جانور بیجان (این زور مهیب)
… ـ …
لب کلام این است:
عقل دارد اولی ولی…
هرچه ممکن و محال دومی ولی…
حافظ تمام مردهها و زندههاست سومی ولی…
نوش جان تان چهارمی ولی…
گفتهای که سهم دوزخ است پنجمی ولی…
کلهخر دلاوری ست آخری ولی…
چه فایده؟
نه نشانی پستی
نه شمارهی فکسی تلفنی
نه حتا آدرس ایمیلی!
ادبیات اقلیت / ۲۳ اسفند ۱۳۹۵