فروش کلیه فوری / شعری از امیر قنبری Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ "فروش کلیه فوری" / شعری از امیر قنبری: فروش کلیه فوری من گرمای تنم و تو آب بدنت را می‌فروشی و شب کنار مزرعۀ خاموش در صدای وزغ‌ها پرسه می‌زند. . ت ادبیات اقلیت ـ "فروش کلیه فوری" / شعری از امیر قنبری: فروش کلیه فوری من گرمای تنم و تو آب بدنت را می‌فروشی و شب کنار مزرعۀ خاموش در صدای وزغ‌ها پرسه می‌زند. . ت Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » فروش کلیه فوری / شعری از امیر قنبری

فروش کلیه فوری / شعری از امیر قنبری

فروش کلیه فوری / شعری از امیر قنبری

ادبیات اقلیت ـ “فروش کلیه فوری” / شعری از امیر قنبری:

فروش کلیه فوری

من

گرمای تنم

و تو

آب بدنت را می‌فروشی

و شب

کنار مزرعۀ خاموش

در صدای وزغ‌ها

پرسه می‌زند.

.

تیر برق‌های شکسته

و پلی که تخته پاره‌هایش را به رود می‌سپارد

مرا به یاد زنی می‌اندازد

 که نوزادش را

با شیر

خفه کرده است.

.

تنها یک میخ

در غذای زندانی

 کافی است

تا او طعم آزادی را بچشد.

.

شب‌ها که مویۀ مار آبی

روی چین آب را می‌شکند

در تاریکنای خانه‌ای نئین

کنار پارچه‌ای رنگ‌ورورفته

دراز می‌کشم

که روزی روزگاری

زنم بود

و امروز

تنها

بوی کلافه‌کنندۀ صابونی قدیمی است.

.

دیگر

هیچ رگی

به قلبم وصل نیست

تو

نصف لباس‌هایت را جویده‌ای

و دیگر

کلمه‌ای در دهانت نمانده

تا مرا به لبانت بدوزی.

.

پشه‌ای سنگین‌تر از شب

نور ماه را

می‌آشوبد

و دری چوبی

آرام و ناله‌کنان

روی پله‌های شهر شنی

بسته می‌شود.

ادبیات اقلیت / ۷ خرداد ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا