شعری از فاطمه احمدزادگان

ادبیات اقلیت ـ شعری از فاطمه احمدزادگان:
***
از عشق بگویم
که هر شب با دود سیگار قرار میگذارم
مرا به رختخواب ببرد
که تمام پنجرهها را اتوکشیده بگذارم زیر تخت
من چند بار تماس گرفتم
از آن بالا
و مشغول بود ذهنتان
از عشق بگویم
از لکنت اجباری چشمها
ببخشید که زیر گرفتم
افتاده ته کوچه زیر برف
و انگشتان زبر خواب من
در این زندگی روتین
از عشق بگویم شانههای گیر کرده لای دندههای برف
که هر شب بادود سیگار قرار میگذارم
ریههای پینه بسته اسیر شهوت دود
از عشق بگویم؟
نه آقا هالو گیر آوردی…
کمی تبعیض بریز توی فنجان کافیام
در این فصل سرد
فصل درد
که سر درآوردم از سر سرخ جهان
لای پاهاش
و افتادم از انگشت فردیت
تکامل نصف
و یک قطعه سیب از کار افتاده
گوشۀ غمباد چشمانی
روی میز اضطراب من.
ادبیات اقلیت / ۱۱ دی ۱۳۹۶
