عصیان مؤلفۀ مهم رمانهای شاهرخ گیوا ست
ادبیات اقلیت ـ در ادامه سلسله نشستهای گروه داستان جمعه، این گروه روز جمعه ۱۹ آذر در مجتمع ناشران قم جلسهای در نقد و بررسی رمان فیلها نوشتۀ شاهرخ گیوا (بهترین رمان دوازدهمین دوره جایزه ادبی «واو» در سال ۹۳) برگزار کرد.
در این جلسه که نویسندهی رمان نیز در آن حضور داشت، ابتدا شاهرخ گیوا بخش پایانی رمان خود را برای حاضران در جلسه خواند و سپس دکتر امیررضا مافی سخنان خود را در نقد این رمان چنین آغاز کرد:
این رمان یک رمان خاص است. براساس گزارههای من داستان، داستان کلکسیونری است که کلکسیون اسکناس دارد. از همین جا نشانههایی به مخاطب داده میشود چرا که اسکناس به عنوان نماد سرمایهداری و مهمترین نمادِ امر مادی حائز اهمیت این روزهای مدرن است. اسکناس مهمترین ابزارهای رابطه انسانها شناخته میشود. انتخاب کسی که کلکسیون اسکناسهای خاص را جمع میکند نیز واجد اهمیت است. راوی ما به اسکناس نوشته و نوشتههای روی اسکناس علاقمند است. این کلکسیون و پولهای خاص نگه داشتن به جهت نشانهشناسی این داستان مهم است، چرا که جناح پول برایش مهم نیست، بلکه عصیان بر پول برایش مهم است.
نویسنده داستان «کویر من» در ادامه گفت: با توجه به اینکه عصیان مولفه مهم رمانهای شاهرخ گیوا است، باید بگوییم آدمهای رمانهای گیوا، عصیانگرند. عصیان همواره فعالانه است، اما آدمهای رمانهای شاهرخ گیوا منفعلاند و گویا عصیان کردهاند که منفعل باشند. فیروز جناح از طبقه متوسط جامعه است و شغلش از سر جبر با اسکناس گره میخورد و عصیانش نیز در برابر پول است. چرا جناح چنین درگیر پول است در حالی که از نظر تبارشناسی از قشر متوسط جامعه است و چرا فریادش را خاموش بر سر پول میزند؟
از نظر معرفتشناختی این عصیان در آثار گیوا ابتدا بسط پیدا میکند، چنانکه در «مونالیزای منتشر» این عصیان وجود دارد و در «اندوه مونالیزا» آن بسط انفرادیتر و کمرنگتر میشود و در رمان «فیلها» بهشدت این بسط به قبض و انزوا تبدیل میشود و احتمالا این عصیان با روحیات خود شاهرخ گیوا نیز در ارتباط است.
نگارنده «سطرهای گنگ» همچنین به مساله شورش شخصیتها در رمانهای گیوا اشاره کرد و آن را حرکتی برای مقابله با وضع موجود و نحوه برخورد انسان با وضع موجود دانست. وی هم چنین گفت که در کتاب «در مسیر بودن» خود به این وضع موجود پرداخته است و معتقد است انسانها در برابر وضع موجود سه نوع عکسالعمل از خود نشان میدهند: ۱. وضع موجود را میپذیرند، و نگاه نقادانه و تحلیلگری ندارند؛ ۲. برخی انسانها فکورانه به وضع موجود مینگرند و پرسش عمیقی از این وضع دارند و تحلیلگرایانه با آن برخورد میکنند؛-در واقع در وضع موجود تمام ساحات آن مد نظر است چه ساحت اجتماعی و چه ایدئولوژیکی و چه ساحت فلسفی- ۳. عدهای در برابر وضع موجود میشورند اینها دو دستهاند: یا توانایی این را دارند که انقلاب کنند و وضع موجود را تغییر بدهند، و یا خودشان صاحب ایده هستند. اما آدمهای گیوا علیالخصوص فیروز جناح شورشاش فعالیتی است برای منفعل شدن، فعالیتی است برای اینکه در انزوا قرار بگیرد. فیروز جناح به عمد چنین وضعیتی را برمیگزیند چرا که هیچ امیدی به تغییر وضعیت و بهبود شرایط موجود ندارد.
از نظر این منتقد ادبی مهمترین نکته رمانهای گیوا «وضع موجود است». او ما را با یک پرسش مهم روبهرو میکند: «ما در برابر وضع موجودمان چه واکنشی داریم؟»
نکته مهم دیگر اینجاست که انتخاب اسکناس نوشته از این جهت میتواند اهمیت داشته باشد که کسانی که روی اسکناس چیزی مینویسند، دارای شرایط خاص و هراسی خاص بودهاند. اسکناس نوشتهها در واقع نوعی فریاد برآوردن بیفریاد در برابر وضع موجود است. کسانی میخواهند از این طریق حرفشان را به گوش دیگران برسانند. این انتخاب، انتخاب هوشمندانهای است. عصیان او پروسهمحور و شوریدنش رو به انفعال است.
دکتر مافی، نویسنده فیلمنامه «بعد از غبار» در بخش دوم از صحبتهای خود گفت: با توجه به اینکه این اثر به لحاظ ادبی، نثر روایت و شکل روایت یک رمان گیرا و خوب است که زبان قابل قبولی دارد و با یک شکل جدید از روایت اول شخص و سوم شخص روایت میشود، باعث شده از استاندارهای داستاننویسی برخوردار باشد.
وی به طور اختصاصی به درگیر شدن سوژهها با ابژههای موجود در رمان فیلها اشاره کرد و به این نکته پرداخت که ما به عنوان سوژه یا فاعلشناسا میتوانیم چه برخوردی با متعلقات شناختمان از این رمان داشته باشیم.
مافی درگیری فیروز جناح با اسکناس را در این رمان به صورت یکی از مهمترین نمودهای درگیری سوژه با ابژه دانست که نتیجه این درگیری چیزی جز انزوا برای جناح به دنبال ندارد.
منتقد دیگر این جلسه مصطفی پورنجاتی با این مقدمه به سراغ نقد فیلها رفت که به اعتقاد ایشان تنها صرف پرداخت به محتوا، یک نقد سطحی را رقم میزند و افتادن در دامن مکتبها و سبکها ادبی نیز شاید نتواند کمک زیادی به شناخت رمان بکند. زیرا ما در جامعهای یک اثر را میخوانیم و مینویسیم که مبنا و شرایط آن از این سبکها و مکاتب دور است. اما از طرف دیگر این واقعیت را نمیشود ندیده گرفت که نویسنده از نویسندگان قبل از خود و سبکهای موجود تأثیر میپذیرد. باید بپذیریم که شاهرخ گیوا هم از این قاعده مستثنا نیست و از نویسندگان و سبکها اثر پذیرفته است چنانکه هیچ نویسندهای در خلا نمینویسد.
این مدرس داستاننویسی در ادامه صحبتهای خود گفت: در رمان فیلها یک موفقیت بزرگ نویسنده این بوده که این استعاره را ساخته است که با یک شخصیتی روبهرو هستیم که در حالت انزوا میخواهد زنده بماند. اگرچه گاهی قصد عصیان دارد، اما مثل فریاد زیر آب اثربخشی آن ضعیف است و او سعی میکند در این شرایط زنده بماند و بماند. اما موفقیت نویسنده در این بخش این است که گام به گام اضلاع این تنهایی را به ما نشان میدهد که در حال گسترش است و علی رغم تمام تلاشهایی که برای خروج از این انزوا میکند که بارزترین آنها این است که زینکهای چاپ اسکناس را دستکاری و مخدوش میکند، اما باز در دام تنهایی اسیر است.
از دیگر نکات خوب فیلها پیوند زدن رفتارهای جناح با بخش دیگری از زندگیاش است که باعث شده این شخصیت برای مخاطب باورپذیر باشد و بتواند با دست نوشتههای روی اسکناسها ارتباط روانی پیدا کند که خود نوعی عصیان است. چرا که جنبه مالی قضیه برای راوی رمان فیلها آنقدر مهم نیست که برایش مهم است که آدمها چه چیزهایی را بر اسکناسها نوشتهاند. نوشتههایی که خود پیامهای ارتباطی هستند.
یکی دیگر از دلایل انزوای فیروز جناح این است که روابط او با دوستان و اطرافیانش در حال فروپاشی است. دوستان کلکسیونر او دست از جمعآوری کلکسیونها برداشته و به کار دیگری مشغول شدهاند، از طرفی او حتی با پیرزنی که چون خود او علاقمند به جمعآوری اسکناس است نیز رابطه صمیمانهای برقرار نمیکند، و در اوج این رابطه پیرزن به تلفنهای او پاسخ نمیدهد که همه نشاندهنده شخصیتی است که در دنیای مدرن و جامعه ایرانی دچار یک عزلت شدید شده است و برای به تصویر کشیدن چنین آدمی نویسنده موفق بوده است. حتی عناصری چون از کار افتادن سیستم گرمایشی خانه فیروز جناح و بودن در فصل زمستان در هماهنگی کامل با شخصیت منزوی او است و آن را تقویت میکند.
سردبیر ماهنامه سنجه در قسمت دوم صحبتهایش به این نکته پرداخت که از متن رمان به راحتی میتوان به این مسئله پی برد که نویسنده برخلاف نویسندگانی که میشناسیم آدم پر مطالعهای است و اشارههایی که راوی به متون تاریخی، عرفانی، فلسفی، اسطورهشناختی دارد، نشان میدهد که ما با یک نویسنده فرهیخته روبهرو هستیم و شاید همین توقع ما را بالا میبرد.
چنانکه تنها دست آویز این شخصیت با جهان اطراف خود وقتی است که تصمیم به فروش اسکناسها میگیرد(اگرچه در این کار نیز تزلزل دارد) اما کنش او به اوج میرسد و اگر این تلاش نبود ما با یک اثر داستانی روبهرو نبودیم. برای همین است که میگویم اگر چالش درونی را از داستان برداریم با یک نوشته و یا فرم دیگری روبهرو هستیم و داستان شکل نمیگیرد، زیرا با این تعریف موافقم که داستانها در دوراهیهای اخلاقی شکل میگیرد.
این منتقد ادبی در ادامه افزود که از نظر ایشان زبان در این داستان پررنگ شده است در حالی که زبان باید ارجاعیتر و دور از گزارههای اخلاقی و محتوایی باشد، اما به هر دلیل میبینیم که زبان فیلها زبان مستقیمگویی است. اگرچه نویسنده فارسی را خوب بلد است و زبانش جذاب و تازه و زنده است و با یک زبان چند وجهی روبهرو هستیم، اما زبان باعث شده قدرت دراماتیک زبان کاهش پیدا کند.
حرفهای مکرر و طولانی و مانیفستگونه باعث میشود ارجاع زبانی کمرنگ شود و حس کنیم چیزی برای تامل وجود ندارد و نویسنده آنچه را مخاطب نیاز دارد در اختیارش میگذارد.
اگر این رمان در یک تکنیک یا در بعدی بیپرواتر نوشته میشد، ارزشهای خلّاقهاش بهتر و بیشتر معلوم میشد. مثلاً اینکه چرا از دو راوی استفاده میشود و این دو راوی در کارکرد چه تفاوتهایی با هم دارند.
نویسنده «اینجا آسمان نزدیکتر است» در پایان سخن خود گفت: اگر بخواهیم این رمان را در دستهبندی که منتقدان از آثار ادبی دارند، در یکی از دو دسته حرفهای و عامهپسند قرار بدهیم، باید آن را در حد وسط این تقسیمبندی قرار دهیم. زیرا نه یک خواننده نخبۀ حرفهای را ارضا میکند و نه کاری است که به مردم کوچه بازار پیشنهاد خواندنش را بدهیم.
سپس شاهرخ گیوا در مورد نویسندگی خود با حاضران صحبت کرد و گفت: سالهای اولی که شروع به نوشتن کردم، شاید در ۲۲ یا ۲۳ سالگی همیشه یک سؤال داشتم و آن اینکه چرا باید بنویسم؟ و نهایتاً به این نتیجه رسیدم که این زبان ارتباط من است با دیگران و این زبان میتواند من را به دیگران معرفی میکند و بشناساند و آنها را هم به من و البته این در سطح بود و کمکم تبدیل به یک دیالوگ شد و من بعد از اینکه چیزی مینوشتم، منتظر بودم تا این دیالوگ برقرار شود و من چیزی بگویم و چیزی بشنوم و در نهایت به چالش کشیده بشوم و در نهایت خودم را بشناسم یا چیزی را به دیگران بشناسانم و این شد مهمترین دلیل اینکه من مینویسم. اما متأسفانه هرچه پیشتر رفتم دیدم این دیالوگ کمتر میشود. نه بازخوردی میدیدم و نه کسی اعتراض میکرد و نه من روحیه این را داشتم که مرا بخوانید و به چالشم بکشید. و انقطاعی پدید آمد و وقتی این فایده را ندیدم، تصمیم گرفتم به زبان دیگری روی بیاورم. پس به سمت فیلمنامه و فیلمسازی رفتم.
در پایان جلسه نیز، تعدادی از دوستان نظر خود را در مورد این رمان بیان کردند.
ادبیات اقلیت / ۲۰ آذر ۱۳۹۵