هدایت نابغه یا هدایت سارق: تأملی دوباره در باب بوطیقای روایی بوف کور (۳)
هدایت نابغه یا هدایت سارق: تأملی دوباره در باب بوطیقای روایی بوف کور
(بخش سوم و پایانی)
مؤلف: حسام جنانی
فصل چهارم: تفسیر نهایی بوف کور
۴-۱. ویندهام لوئیس، صادق هدایت و حیات مؤلف
در فصلهای پیشین به قصد فهم ادبیات ویندهام لوئیس و ارتباط آن با ادبیات صادق هدایت دو پرسش به قرار زیر مطرح شد:
۱. دلیل مقابله لوئیس با فردگرایی مدرنیستی-اگوئیستی و اثر این مقابله بر ادبیات او چه بود؟
۲. چند و چون تکهبرداریهای هدایت از اندیشهها و آثار لوئیس را چگونه میتوان تبیین کرد؟
همچنین، متوجه شدیم که بدون توجه به نگاه تاریخی هدایت، به بسیاری از زوایای تاریک بوف کور نوری تابانده نخواهد شد. از طرفی، دیدیم که در مکتب وُرتیسیسم نیز، بر خلاف فوتوریسم، تاریخ بطور کامل نفی نمیشد. از طرف دیگر اما، صرف داشتن نگاه تاریخی نیز نمیتوانسته زمینه کافی را برای همسویی هدایت با لوئیس فراهم کند. بنابراین، وجود وجه مشترکی بین وضعیت تاریخی این دو و واکنش لوئیس به آن میبایست کشش هدایت را به سمت او سبب شده باشد. از این رو، علاوه بر پرسشهای فوق پرسش سومی نیز مطرح و اشاره شد که تا به آن پاسخی ندهیم رسیدن به فهمی جامع و مانع از بوف کور ممکن نخواهد بود. پرسش فوقالذکر این بود:
۳. چه شرایطی هدایت را واداشت تا بوف کور را به رونویسی چهلتکه از آثار لوئیس بدل کند؟ به تعبیر دیگر، هدایت بین وضعیت تاریخی خود و وضعیتی که ویندهام لوئیس در آن میزیست و بر آن اساس دست به آفرینش هنری زده بود چه شباهتهایی دیده بود که تصمیم گرفت بوف کور خود را به نسخه فشردهشده رمان تار، نمایشنامه دشمن ستارگان، مجموعه داستان جسم وحشی و رمان عید بیگناهان بدل کند؟
در مورد شرایط تاریخی که ویندهام لوئیس در آن نفس میکشید تا بدینجا به دفعات سخن رفته است. اکنون، برای آنکه پاسخی واضح برای پرسش فوق بیابیم، باید برای آخرین مرتبه چند و چون آن شرایط تاریخی را، این بار مرتبط با بستر تاریخی خلق بوف کور، مرور کنیم.
ویندهام لوئیس یکی از انبوهِ هنرمندانی بود که در سالهای آغازین قرن بیستم پایههای جنبش فکری مدرنیسم را در انتقاد به سنتهای ادبی جهان ویکتوریایی و نیز شرایط سیاسی و اجتماعی روز پی ریختند. در این راه، لوئیس با همکاری اِزرا پاوند مؤسس مکتبی شد که وُرتیسیسم یا دَوَرانگری نام گرفت. همچون سایر مکاتب هنری مدرن، مفاهیم «فرد»، «فردگرایی» و «فردیت» نقاط ثقل، یا حداقل، از جمله نقاط ثقل فکری در مکتب دَوَرانگری بودند. تعریف غالب از «فرد» در جنبش مدرنیسم، یعنی تعریف اگوئیستی، این نهاد را شخصی فردیتیافته با روانی یکپارچه معرفی میکرد که قادر است برای رسیدن به استقلال هنری و آزادی فردی زنجیرهای قومی، ملی، دینی و خانوادگی را از دست و پای خود بگشاید. لوئیس در نخستین شماره مجله بلاست که مجله اختصاصی جنبش وُرتیسیسم بود، تا حدی با ایدهآلهای جنبش فردگرایانه مدرنیستی همراهی کرد. او در شماره نخست این مجله چنین نوشت:
مجله بلاست ضرروتاً مردمی خواهد شد. این مجله نه برای هر طبقهای بلکه… برای فرد، جذابیت خواهد داشت. در لحظهای که یک شخص احساس میکند هنرمند شده است، وابستگیاش را به مکان و زمان از دست میدهد. مجله بلاست برای چنین هنرمند بیزمان و بنیادینی که در هر شخصی وجود دارد، خلق شده است. در این مجله، افراد عادی و اشرافزادگان به یک میزان نادیده گرفته میشوند. هنر مردمی، آنگونه که تصور میشود، به معنای هنر مردم فقیر نیست، بلکه به معنای هنر فرد است.
البته در این شماره از مجله نیز میتوان عدول لوئیس از اصول پذیرفتهشده جنبش فردگرایی را دید. هر چه باشد، نمایشنامه دشمن ستارگان در همین شماره به چاپ رسید. در حقیقت، لوئیس «قبل از پایان جنگ جهانی اول، قبل از آنکه حتی اصول معمول جنبش مدرنیسم تثبیت بشود، نقد عقاید و آثار ادبی مدرنیستهای همعصر خودش را آغاز کرد.» لوئیس این خط فکری را در رمان تار پی گرفت و نیز در سایر آثاری که پس از شروع جنگ جهانی اول نوشت. وجه مشخصه تمامی این آثار «نقد فردیتگرایی آوانگارد و مخصوصاً ارتباط آن با مسئله هویت ملی بود.»…
****
بخش اول و دوم این مقاله:
ادبیات اقلیت / ۳ مرداد ۱۳۹۹
هدایت نابغه یا هدایت سارق: تأملی دوباره در باب بوطیقای روایی بوف کور (۱)
هدایت نابغه یا هدایت سارق: تأملی دوباره در باب بوطیقای روایی بوف کور (۲)