پالتویات را در بیاور خاشقچی / شعری از مجید زمانی اصل
ادبیات اقلیت ـ «پالتویات را در بیاور خاشقچی» شعری از مجید زمانی اصل:
.
پالتویات را در بیاور خاشقچی
گزارش تشریحی یک قتل:
جاهای امن این روزها
بهترین جاهایند برای جنایتها!
اما نه همیشه –
اول پای چپاش را
بیش از حد معمول به جلو برد؛
دم در آدمکوارهای تعظیمی عظیم کرد
در جواب سلاماش به سر
رفت طبقۀ دوم درِ اتاق دوم را
به ادب دو بار ضربه زد
صدایی گفت بفرمایید داخل شوید
همین که خورد چشماش به شیخ الشیوخ اشباح
روحاش دست در گردن پسرخالۀ مرگاش نهاد
و ستون دود عمرش باریک باریک شد
انگار که به زبان مرگ بوسه زده باشد
جاناش تاریک تاریک شد
کیسههای پلاستیکی سیاه پراکنده بر سطح
هر یک سیاهچالهایاند
بلعندۀ خسخس نفسهای کودکان آسمی تازه زاد
رئیسالاشباح گفت:
پالتویات را در بیاور خاشقچی
اینجا!؟
بله، اینجا
جاهای امن بهترین جایند برای جنایتها!
نه همیشه اما!
برابر دستگاههای خنککننده
ارۀ برقی در حال استراحت است
و کلید تمام تهویهها روشن روشن
و برای خفه کردن صدای اره برقی که بنفش است
موسیقی بنفش تندی در حال اجراست
دو بار به تو گفتم
پالتویات را در بیاور خاشقچی
و پیامکی به فرزندت بفرست با این عنوان:
میبوسمت و دیدارمان به قیامت!
خاشقچی پالتویاش را درمیآورد
و انگار که در سردترین نقطۀ جهان ایستاده باشد
دستۀ کوچکی از موی گیس سفید مادرش را
که بسته شده به سنجاقی طلایی
از جیب درآورد و در مشت گرفت
صدای نفساش در کیسهای پلاستیکی
به طنین آوای آسمی کودکی میمانست
هفت روز تازه زاد!
ناگهان در دهلیز ناخودآگاهاش
به یاد زنی میافتد که در انتظارش نشسته به سایهای
و به زمزمه با خویش نالید؛
آه من تازه از رنگ آبی چشمهات
رسیده بودم به صدای آبی آسمانی عشق…
بوی خون از میان پرههای تهویهها
رفت و نشست تا حوضچههای قصرهای عثمانی.
آن روز پرندگان ترکیه پرواز نکردند!
ادبیات اقلیت / ۲۵ شهریور ۱۳۹۸