گزارشی از جلسۀ نقد و بررسی مجموعهداستان «خشخش کفشهای من» / برگزیده آثار جشنواره داستان صدای سکوت (ویژه ناشنوایان)
ادبیات اقلیت ـ جلسۀ نقد و بررسی مجموعهداستان “خشخش کفشهای من” / برگزیده آثار جشنواره داستان صدای سکوت (ویژه ناشنوایان) در تهران برگزار شد.
گزارش از: محبوبه اقبالی*
نقد مجموعه داستان “خشخش کفشهای من” روز شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۷، رأس ساعت ۱۷ در بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان در تهران برگزار شد. در این جلسه زهره عارفی و معصومه میرابوطالبی به عنوان منتقد و جمعی از ناشنوایان و کمشنوایان تهران حضور داشتند.
ابتدا زهره عارفی دبیر نخستین جشنوارۀ «صدای سکوت» از چگونگی برگزاری این جشنواره و ارائۀ کارگاهها در سطح شهرهای ایران صحبت کرد و گفت: ماحصل این جشنواره انتخاب چهارده داستان برگزیده از داستاننویسان ناشنوای سراسر ایران بوده است که در یک مجموعه جمعآوری شده است و انتشارات داستان جمعه آن را به چاپ رسانده است.
او همچنین از ادامۀ برگزاری کارگاه داستاننویسی در شهرهای قم و تهران اطلاع داد و اظهار امیدواری کرد که ناشنوایان در سال جاری بیش از سال گذشته در این جشنواره شرکت کنند و ما شاهد پیشرفت آنها در داستاننویسی باشیم.
سپس محبوبه اقبالی داستان «منطقه ممنوعه»اش را برای حاضران خواند و میرابوطالبی به نکات مثبت این داستان پرداخت و استفاده از شیء به عنوان راوی را موفق برشمرد.
وی همچنین گفت: این داستان به دلیل داشتن صداهای متفاوتی که از زبان سمعک گفته میشود، آن را زیباتر کرده است.
عارفی نیز مرگ سمعک در منطقۀ ممنوعه (حمام) را از بین رفتن شنوایی صاحب سمعک دانست و گفت: به این ترتیب با ورود سمعک به منطقۀ ممنوعۀ این شیء که واسطۀ شنیدن صداهاست، تجربۀ خوبی را از شنیدن صداهای حمام برای ناشنوا رقم میزند و سپس با خراب شدن سمعک صاحب آن نیز باز وارد دنیای ساکت خود میشود.
مرضیه پورعابدینی نیز داستان «من و مادرم» را برای حضار خواند و سهند سلیمان فلاح آن را برای ناشنوایان با زبان اشاره ترجمه کرد.
میرابوطالبی نویسندۀ رمان “از باغها به بعد” در مورد این داستان گفت: استفادۀ نویسنده از نمادها نشانۀ قدرت نویسندگی اوست. نمادهایی مثل سیب که در آغاز آفرینش نیز نمادی برای فریب است، در این داستان نشان از عشق دروغین پدر به مادر است. وی در ادامه به پیرفتهای داستان و نکتههای مثبت آن اشاره کرد.
زهره عارفی، نویسندۀ “فرمان یازدهم” نیز دربارۀ این داستان گفت: اسم داستان با محتوای آن همخوانی دارد و یک دخترناشنوا با مادر ناشنوای خود احساس همسانپنداری دارد، چراکه دختر وقتی از بردن مادر به آسایشگاه صحبت میکند و اظهار ناراحتی میکند، گویی از آیندۀ خودش در هراس است و در داستان، اینهمانی بین مادر و دختر برقرار است.
سومین داستان «سمعک شکسته» نوشتۀ سهند سلیمان فلاح بود. این داستان نیز از نظر میرابوطالبی از نشانههای خوبی مثل درخت و پوست موز و سمعک شکسته برخوردار است. پوست موز چیزی است که نماد دلخوری و رنجش صاحب سمعک شده و در کنار سمعک شکسته خاک شده است، اما بعد از سالها که صاحب سمعک به سراغ آن میرود، پوست موز خاک شده و از بین رفته ولی سمعک شکسته که میتواند نماد دلشکسته باشد، هنوز باقی است.
عارفی نیز در مورد این داستان گفت: این داستان نیز به مشکلات کودکانی میپردازد که در کودکی از سمعک استفاده میکنند و مورد آزار دوستان خود قرار میگیرند. مشکلاتی که با خاک کردن هم از بین نمیروند. وی در پایان گفت: شاعرانگی و شعر پایانی داستان، قابل توجیه نیست و شخصیت برای ما ساخته نمیشود که به چه دلیل تمایل به شعر دارد.
در ادامۀ این جلسه نیز داستان بادبادک نوشتۀ سمانه حسنی با خوانش خانم عارفی و مترجمی آقای سلیمان فلاح در غیاب نویسنده نقد و بررسی شد.
میرابوطالبی آن را یکی از بهترین داستانهای مجموعه “خشخش کفشهای من” خواند و بیان کرد که این داستان با استفادۀ خوب از دیالوگ توانسته است داستان بگوید و شخصیتسازی کند.
عارفی نیز گفت: در این داستان با دو خواهر مواجه هستیم، یکی بزرگ شده و کلاسهای گفتاردرمانی را در میدان آزادی سپری کرده و دیگری کوچک است و دوست دارد با بچههای شنوا بازی کند ولی آنها او را طرد میکنند. او دوست دارد بادبادک داشته باشد، همان بادبادکی که خواهر بزرگتر در کودکی آن را دست بچههای شنوا دیده و نخش را از دست او کشیده و باعث زخمی شدن او شدهاند. همین امر باعث شده تا خواهر بزرگ سعی کند خواستۀ خواهر کوچک را برآورده کند و به جای رفتن به کلاس گفتار درمانی به میدان آزادی، محلی که خود آنجا آزار دیده، برود و برای خواهر بادبادک بخرد.
در پایان این نشست، معصومه میرابوطالبی چهار نکته دربارۀ کل مجموعۀ “خشخش کفشهای من” بیان کرد:
۱. اکثر نویسندگان ناشنوا از تجربۀ زیستی خودشان نوشته بودند. از جهانی که مختص به خودشان است. جهان سکوتی که برای بقیه تجربهپذیر نیست. پس بهتر است به سمت تجربههای خاصتر و گاهی شیرینتر هم بروند. چیزی که به ذهن مخاطب عادی نمیرسد؛ مثل داستان «وسیلۀ کمک آموزشی» نوشته زهرا افراسیابی.
۲. در بعضی از داستانها خیلی خوب از حس لامسه، بویایی، رابطۀ چشمی و حتی ارتباط بدنی استفاده شده بود. ناشنواها خیلی خوب از توانایی دیدنشان که قوی است، استفاده کرده بودند. البته نیاز به مطالعه و افزایش واژگانی خود دارند تا در توصیفها موفقتر عمل کنند.
۳. ناشنوایان به خاطر به کار بردن زبان اشاره از ضمایر صیغههای فعلی و سازههای ادبی مثل کنایه و استعاره استفاده نمیکنند. نیاز است که با مطالعۀ کتاب این ترفندهای ادبی را یاد بگیرند و در نوشتار و نثر هم خودشان را تقویت کنند. کتاب خواندن برای ناشنوایان بسیار ضروری است، چون به آنها کمک میکند که این موارد را به مرور یاد بگیرند.
۴. بیان احساسات در داستانها خیلی قوی بود. ناشنواها احساساتشان را خوب میشناسند و خوب بیانشان کرده بودند، اما نیاز است برای بهتر شدن و قویتر شدن داستانها نویسندگان به سمت اندیشه و فکری حرکت کنند که میتواند در داستان وجود داشته باشد. مطالعه در این مورد هم به آنها کمک میکند. به اینکه در بازنویسیها و بازخوانیهای کارشان به دنبال عمیق کردن داستانهایشان باشند.
***
پیش از این، جلسۀ نقد مجموعه داستان “خشخش کفشهای من” هفتم اردیبهشت در قم برگزار شده بود و پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت جلسۀ نقد این کتاب در شهر خرمشهر برگزار خواهد شد.
* محبوبه اقبالی نویسنده کمشنوا و معلم مدارس استثنایی
ادبیات اقلیت / ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷