این‌جا مرگ، شهروند محترمی است Reviewed by Momizat on . به بهانۀ منتخب و برگزیده شدن چیدمان «کفش‌های برهنه» از ثریا اخلاقی در یازدهمین جشنوارۀ هنرهای تجسمی فجر این‌جا مرگ، شهروند محترمی است _نگاهی به مرگ‌پردازی در دو به بهانۀ منتخب و برگزیده شدن چیدمان «کفش‌های برهنه» از ثریا اخلاقی در یازدهمین جشنوارۀ هنرهای تجسمی فجر این‌جا مرگ، شهروند محترمی است _نگاهی به مرگ‌پردازی در دو Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » اقلیم هنر » این‌جا مرگ، شهروند محترمی است

این‌جا مرگ، شهروند محترمی است

این‌جا مرگ، شهروند محترمی است

به بهانۀ منتخب و برگزیده شدن چیدمان «کفش‌های برهنه» از ثریا اخلاقی در یازدهمین جشنوارۀ هنرهای تجسمی فجر

این‌جا مرگ، شهروند محترمی است

_نگاهی به مرگ‌پردازی در دو چیدمان از هنرمندان افغانستانی_

 

مرگ در هر عرض جغرافیایی و طول تاریخی مفهومی است که باشند‌گان زمین در مواجهه با آن برخورد خاص خود را انجام داده‌اند. چند دهه نابسامانی، حضور طالبان و حتا اکنون، در زیست‌بوم خاص و منحصر به فرد افغانستان می‌توان نه فقط سایۀ مرگ، بلکه حضور زندۀ آن را دید؛ در زندگی، در هنر. اگر کلان‌روایت‌ها را در شعر شاعران افغانستان بررسی و دقت کنیم، نشستن گرم و سنگین مرگ را خواهیم دید، اگر در کوچه و بازار کابل و یا هر شهر دیگر افغانستان قدم بزنیم، طعم مرگ و بوی آن را حس خواهیم کرد، گویی جنگ هنوز به پایان نرسیده، شاید قصدی هم است که رسانه‌ها تأکید بیشتر بر بازنمایی و نشر سیاهی و خون از فضای افغانستان را دارند. به‌راستی هنرمند کجای این سرزمین _در واقعیت و خیال_ نفس می‌کشد که نتیجۀ تلاش و هنرش بی‌ گَردی از این غبار باشد؟

هنر جریان آهسته و پیوسته‌ای است که در صورت انقطاع آن، نزدیک کردن دو سر جداشده و جان دادن به آن، سعی و زمان کافی نیاز دارد. پس از طالبان، شاید هنر افغانستان از جایی نزدیک به ابتدا، آغاز کرده باشد، تجربه‌هایی که ابتدایی به نظر می‌رسند و بازنمایی واقعیت است نه بازسازی آن، تقاضای بیرونی هم دلیل قوی بر پروژه‌های سیاه‌نمایی است، بگذریم…

مرگ کوتل‌های این سرزمین را بلد است، مرگ جانداری است که هر از گاهی به هیبت انسان، ظهور می‌کند و فلسفۀ زنده بودنِ مرگ، دیگر غریبه نیست، این‌جا مرگ شهروند محترمی است.

چیدمان «کفش‌های برهنه»:

از دالانی باریک به مکعبی تاریک وارد می‌شوی، سکویی است بالاتر از سطح زمین، صاحب اثر می‌گوید که می‌توانی پا برهنه و یا با کفش بر روی آن بروی. جنس کف آن شیشه است و خاک بر آن پاشیده‌اند. هر بار سه نفر را اجازه می‌دهند. موسیقی‌ای که توأمان التهاب و ضربان زندگی را تداعی می‌کند، فضا را آماده کرده است. راه می‌روی، صدای خش خاک بر روی شیشه، آزاردهنده است. روبه‌رویت بر یکی از دیوارها تصویری در حال پخش شدن است؛ دوربین داخل خودرو در سطح شهر کابل راه می‌رود. حس نادانسته‌ای خودش را به تو تحمیل می‌کند. تصویر سیاه و سفید است. بهتر بگویم، خاکستری. ریتم حرکت دوربین و موسیقی، سرک‌ها، بازار، مردم و… از تعلیق شروع می‌شود و به محدود کردنت در این فضا می‌انجامد. اتفاق زمانی رخ می‌دهد که زیر پایت را حس و نگاه می‌کنی، چند اجراکننده (پرفورمر) زیر این خاک، درازکش هستند؛ جان‌دار یا بی‌جان، نمی‌دانی، هر دویش را حس می‌کنی، چشم‌های خاموش یا برق‌زده، فرم بدن‌هایشان و… این بار که قدم بزنی و به تصویر روبه‌رویت نگاه کنی، گمانم حق نداشته باشی که با خودت درگیر نشوی: تو داری بر انبوه خفتۀ انسان‌هایی زیر خاک راه می‌روی، بله این‌جا کابل است.

ثریا اخلاقی (صاحب اثر) علی‌اصغر حسینی و قاسم جمالی (از اجراکنندگان «کفش‌های برهنه»)

ثریا اخلاقی (صاحب اثر) علی‌اصغر حسینی و قاسم جمالی (از اجراکنندگان «کفش‌های برهنه»)

توضیح (statement) اجرا–چیدمان (performance_installation) ” کفش‌های برهنه” اثر ثریا اخلاقی

از سال گذشته ده‌ها حملۀ تروریستی و مرگ‌بار از سوی گروه‌های هراس‌افکن «طالب و داعش» در پایتخت و استان‌های دیگر افغانستان منجر به تلفات عظیم شده است. طبق گزارش‌های بشر دوستانه، اکثر تلفات ناشی از این حملات را، غیرنظامیان، از جمله زنان و کودکان تشکیل دادند. مردم درددیده و ستم‌کشیدۀ افغانستان شاهد بدترین وضعیت جنگ و خون‌ریزی در سال‌های اخیر بوده‌اند. این اجرا سعی می‌کند تا مسئلۀ خشونت را مورد توجه قرار دهد که ما آن را یک موضوع مهم در رابطه با حقوق بشر می‌دانیم. این پرفورمنس آرت «اعتراضی به بمب گذاری انتحاری و اقدامات اخیر تروریسم در افغانستان» است.

نگاهی به یک چیدمان دیگر از محمد صابر:

به نظرتان پشت سر من چیست؟

یک «دو متر در دو متر خاک» با یک سری آت و آشغال داخلش مثل تسبیح، پلخمان، گردنبند مروارید، طناب، یک لنگ دمپایی دخترانه، پتلون، پتوی سربازی، داس کشاورزی، دستکش کار و…، چیزی که از همه بیشتر به چشم می‌آید خاک است و خاک.

شکل‌هایی دقیقاً شبیه استخوان بدن انسان؛ از جمجمه گرفته تا استخوان کامل یک دست و یا قبرغۀ شکسته، استخوان ران و تکه‌هایی دیگر که به جایی از بدن شبیه باید باشد. استخوان زیاد است، در این مخلوط ناهمگن؛ بستر خاکش‌ جلوه‌ای بیشتر دارد.

سمفونی خاک و استخوان و کار و زن و مرد و سرباز و کودک مثل گنج و دفینه‌های باستان است.

روی این مثلاً استخوان‌ها نقش‌هایی انگار کشیده شده، فانتزی رقم است و جلب نظر می‌کند.

تا این‌جا که هنوز اتفاقی نیفتاده، نه زمین تکانی خورده است و نه به دلم خوفی افتاده.

 دختران زیبارویی با این خاک‌بازی مشغول عکس گرفتن هستند و لبخند را تمرین می‌کنند.

من هم بدم نمی‌آید عکس بگیرم، به زاویه‌های مختلف می‌روم و سعی در کشف اقلام جدید برای سوژۀ عکس‌هایم دارم.

در گوشه‌ای، خارج از این خاک، شناسنامۀ اثر نوشته شده است:

[محمد صابر

«قتل‌عام»

موتیف‌های افغانستانی روی استخوان]

«قتل عام» / محمد صابر

«قتل عام» / محمد صابر

روی قتل‌عام می‌ایستم، خون کمی دیر به مغزم می‌رسد، یعنی چه؟

این خاک‌باد قتل‌عام است؟ چرا؟ استخوان‌های واقعی انسان است؟

دلم فرو می‌ریزد.

به دخترانی که مشغول ژست گرفتن هستند خیره می‌شوم.

داد می‌زنم آهای می‌دانی با چه داری عکس می‌گیری؟

با قتل‌عامِ کودک، کشاورز، زن، سرباز و انسان؟

با جامعه‌ای در خاک شده؟

اما صدایم بیرون نمی‌آید، انگار من هم قتل‌خاص شده‌ام.

نقش‌ها [موتیف‌ها] روی استخوان دارند چه می‌گویند؟

چرا روی استخوان؟

آن هم استخوان انسان.

نترسیده‌ام اما زنده هم نیستم.

بودا پیش چشمانم سبز می‌شود، با یک انفجار فرو می‌ریزد تمدن ۲۵۰۰ ساله، نابود می‌شود.

موتیف‌های روی استخوان را نگاه می‌کنم.

این دو چیدمان از دو عنصر مشترک استفاده کرده‌اند؛ خاک، محل زایش و دفن، مرگ، خاطرۀ جمعی انسان‌ها از آینده.

مسئله‌ای که نمود پیدا می‌کند، نوعی درهم‌آمیختگی دو‌گانۀ مرگ و زندگی در کنار هم هست. در چیدمان قتل‌عام هنرمند موتیف‌ها را روی استخوان می‌کشد تا شاید یادآوری کند که این‌ها فقط استخوان بی‌جان نیستند، قدمت دارند و بی‌شک هنری را در خود نهفته دارند. در کفش‌های برهنه، هم اجراکنندگان مرگ و زندگی را توأمان اجرا می‌کنند و هم قرار گرفتن بین تصاویر زنده از شهر کابل و دنیای زیر خاک، گویی تجسم مرگِ زنده را به اجرا می‌گذارند.

 

غلظت کدام یک از این‌ها _مرگ یا زندگی_ بیشتر است در افغانستان؟ کدام یک واقعی‌تر است؟ مرگ زنده‌ای است که دقتش نمی‌کنیم؟ زندگی‌مان همان مرگ متحرک است؟ این‌ها درگیری حاصل از این چیدمان‌هاست. به هر حال جنس مرگ و نوع نگاه به آن در افغانستان و دید هنرمندانش به‌شدت مطالعه‌کردنی است.

عارف حسینی، تهران، ۱۷ اسفند ۱۳۹۷

پ.ن:

_  چیدمان «قتل‌عام» اجراشده در نمایشگاه نیمروز در گالری نیاوران، تهران، ۱۳۹۶ مدنظر این متن بوده است.

_  «کفش‌های برهنه» در یازدهمین جشنوارۀ هنرهای تجسمی فجر، فرهنگستان صبا مدنظر این متن بوده است.

ادبیات اقلیت / ۲۲ اسفند ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا