زبان مردّد / یادداشت مصطفا پورنجاتی دربارۀ رمان تراش سوخته‌ها اثر بهروز انوار Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ یادداشت مصطفا پورنجاتی دربارۀ رمان تراش سوخته‌ها اثر بهروز انوار: زبانِ مردّد  مصطفا پورنجاتی تراش سوخته‌ها اولین رمان بهروز انوار اساساً جسارت‌آ ادبیات اقلیت ـ یادداشت مصطفا پورنجاتی دربارۀ رمان تراش سوخته‌ها اثر بهروز انوار: زبانِ مردّد  مصطفا پورنجاتی تراش سوخته‌ها اولین رمان بهروز انوار اساساً جسارت‌آ Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » دربارۀ کتاب » زبان مردّد / یادداشت مصطفا پورنجاتی دربارۀ رمان تراش سوخته‌ها اثر بهروز انوار

زبان مردّد / یادداشت مصطفا پورنجاتی دربارۀ رمان تراش سوخته‌ها اثر بهروز انوار

زبان مردّد / یادداشت مصطفا پورنجاتی دربارۀ رمان تراش سوخته‌ها اثر بهروز انوار

ادبیات اقلیت ـ یادداشت مصطفا پورنجاتی دربارۀ رمان تراش سوخته‌ها اثر بهروز انوار:

زبانِ مردّد

 مصطفا پورنجاتی

تراش سوخته‌ها اولین رمان بهروز انوار اساساً جسارت‌آمیز است. چاپ نخست این رمان خارج از ایران اتفاق افتاد و چندی بعد این‌جا مجوز گرفت، و این خود حامل معنایی جسارت‌بار است. اما همه چیز به ایده‌های نگارش این رمان برمی‌گردد: انتخاب محیط قم که کمتر ‌در داستان‌ها استفاده شده برای طرح روایتی با ایده‌های فلسفی و تفسیرهای شخصیِ کاراکترهایی با پس‌زمینه‌های واخوردگی ادبی و گرفتار نشئه‌جات، که در منطقه‌ای با نام عجیبِ «چهارراه سرگردان» پرسه می‌زنند؛ و جسارتی که نویسنده در انتخاب الگوی رواییِ «شکستن زمان» به کار بسته.

راوی مرتباً در شرایط تردید حرف می‌زند. زبانش لغزنده است و دائم مشغول انکارِ خود: «کارهایی که مقابل آیلار انجام می‌دادم، به شکلی بودند که هم قابلیت یک کار قابل تحسین و هم قابلیت یک عمل زشت و نابجا را داشتند. مثلاً اگر روزی به او می‌گفتم: دوستت دارم، حتماً طوری نگاه می‌کرد که نمی‌دانستم واقعاً از این جملۀ تکراری خوشش آمده یا نه. نگاهی که آدم فکر می‌کرد چقدر ذلیل و خوارشده و در خواب آن شب، همۀ کارهایی را که در خواب‌ها و بیداری‌ها در مقابل آیلار انجام داده بودم، جلوِ چشمانم آوردم و دیدم همان طور که بی‌شرمانه و پلید جلوه می‌کند، به‌شدت قابل توجیه و بی‌نقص‌اند.» (ص ۹).

تراش سوخته‌ها

تراش سوخته‌ها

 این لغزندگیِ زبان و رفت و آمدش در میان ذهنیت و تجربه، ربط‌ پیدا می‌کند با گذشتۀ پرسوناژ رمان، کامبیز (گلابعلی) مظفری، و نیز به خلسۀ ناشی از حشیش. این دانشجوی اخراجیِ ادبیات، زندگی بی‌قیدانه‌ای را در اتاق خرپشتۀ خانۀ پدری می‌گذراند و اکنون به صورت فصلی، نقاشیِ ساختمان می‌کند. لحظه‌های او از گذشته تغذیه می‌شود: از پدری عیّاش که زنش را گذاشته و رفته ترکیه. و مادری خرافاتی که جز مهربانیِ غریزی، زبان مشترکی با کامبیز نداشته است. شاید برای پر کردن چاله‌های عاطفی و عقیدتیِ این لحظه‌هاست که کامبیز پایۀ حلقه‌ای از رفقای خود است. رفقایی که در وادی‌های ادبی تا مجرمانه، ناکام بوده‌اند و وجه مشترک آن‌ها شکست است. و «آیلار» که در همین اثنا مثل یک تجلیِ ناگهانی پیدایش شده و غیب شده. به این ترتیب، تردیدِ امروزِ کامبیز قابل درک و به لحاظ داستانی باورپذیر می‌شود. رخ دادن همه چیز برخلاف آن‌چه توقع می‌رفته، پایه‌های واقع‌گرایی را در ذهن او از هم پاشیده است.

طرح داستانی رمان تراش سوخته‌ها از این‌جا آغاز می‌شود که هرچه کامبیز در خواب می‌بیند، در بیداری برایش رخ می‌دهد. یا بگوییم: هر چه در بیداری بر سرش می‌آید، پیش‌تر در خواب دیده است. این مشکل از اولین خط‌های رمان به شکل گفت‌وگو با آیلار، معشوقِ اتفاقیِ کامبیز طرح می‌شود و پیش می‌رود. آن‌ها تصادفاً در چهارراه سرگردان، دم خانۀ یک ساقی با هم آشنا شده‌اند، موقع خرید حشیش… عملی داستانی، متناسب با مقولۀ گریز و فراموشی. گذشتۀ آیلار هم دردآور است. دو بار شوهر کرده و جدا شده و تصویرِ ثبت‌شده از او در ذهن راوی، تنانه و جسمانی است: «تمام آن شب همین خواب را دیدم و احساس می‌کردم این بهترین خوابی بود که دیده‌ام. همان فردایش در کوچه‌های تنگ و گرم و کسل‌کنندۀ تابستان چهارراه سرگردان قم، آیلار زیبا را دیدم و مبهوتش شدم با اسم ترکی‌اش که یک شلوار جین آبی پوشیده بود و سرش را کرده بود داخل ماشین رنوی کرم‌رنگش و می‌خواست کیف پولش را بردارد… .» (ص ۱۱). هرچند در صفحات بعد راوی مدعی می‌شود که رابطۀ او با آیلار برخلاف هر نوع رابطۀ تنانۀ قبلی خود است. و این نیز تناقض دیگری در زندگی و ذهن کامبیز است. کامبیز به شکل وسواس‌گونه مُدام با آیلار است، اما در عالم فکر و خیال. آکسیون داستان، از آشنایی تصادفیِ رمانتیک شروع می‌شود، آیلار گم می‌شود و دختری به نام مهری با پیامکی بی‌هنگام و اشتباهی، سرِ راه کامبیز قرار می‌گیرد، ولی به‌سرعت پس زده می‌شود. در حال و هوای نشئگی شدید، حلقۀ رفقا که سوار پیکانِ راننده‌ای به نام «صحبت معمولی» شده‌اند، با ایست پلیس متوقف می‌شوند و راهیِ پاسگاه. اما مدتی بعد متوجه می‌شویم راننده همان کسی است که چند صفحه قبل با آدرس غلطی که کامبیز به یک شَرخر داده بود، کشته شده و آکسیون رمان مدتی با تردید کامبیز دربارۀ حقیقت یا کذب این ماجرا پیش می‌رود. این ترفند، دوگانگی و وهم‌زدگی فضای رمان را تشدید می‌کند. همین استفادۀ نویسنده از تکنیک «راوی غیرمعتمد»، با شک‌های کامبیز دربارۀ چراییِ اتفاق‌ها و ریتمِ کندِ زندگی‌اش خوب چفت می‌شود. چراهایی که در ابتدای فصل‌های رمان تراش سوخته‌ها با جمله‌های شبه فلسفی و شاعرانۀ راوی تقویت می‌شود. مثل این‌جا: «هیچ‌گاه، هیچ جنگی به خودش رنگ پیروزی ندیده. در تاریخ بشر همه انگار شکست خورده‌اند. یا برنده‌ای هستند با برچسبی از دسیسه و نیرنگ و یا شکست‌خورده‌ای که فکر می‌کنند شکستی که خورده‌اند از فرط مظلومیت، بوی پیروزی می‌دهد.» (ص ۵۱). طرح رمان سرانجام با خودکشی تقی که خانه‌خرابه‌اش پاتوق رفقاست، تمام می‌شود. کامبیز به دلیل تشابه زنِ کسی که خانه‌اش را داده کامبیز رنگ کند با آیلار، در وسایل زیرزمین آن خانه پیِ ردی از آیلار است؛ در عکس‌های خانوادگی. و این به‌هم‌ریختگی وسایل، در صاحب‌کار و زنش تولید شک می‌کند. از طرفی رنگ‌کاری هر بار به بهانه‌ای به تعویق می‌افتد و به هر حال کامبیز کارش را از دست می‌دهد. رمان با تصویری نمادین تمام می‌شود: خیره شدن کامبیز به قلاب آویزان از سقف که تقی با آن خودکشی کرده است. انگار قهرمان تراش سوخته‌ها به سرنوشت مشابه خویش فکر می‌کند.

خوانش رمان تراش سوخته‌ها علاقه و حوصلۀ مخاطبان جدی ادبیات را می‌طلبد. این رمان یک اثر عامه‌پسند نیست. مخاطب کم‌حوصله شاید از تکرار تصاویر و زبان در این اثر بِرَمد و کندیِ پیشرَوی روایت که اتفاقاً متناسب است با وسواس فکریِ راوی و جاسنگینی او در تصمیم گیری، خسته‌اش کند. نگاه رمان تراش سوخته‌ها به جهان آدم‌هایی است که به قول اخوان ثالث «دشنامِ پستِ آفرینش»‌اند و «سنگِ تیپاخوردۀ رنجور» و حالا خود را محدود کرده‌اند به تنگنای کوچه‌ها و دایرۀ بستۀ رفقا و افکاری انگشت‌شمار که مدام تکرار می‌شوند تا آن‌ها را دچار کند به ضدِ فراموشی‌ای دور از نتیجۀ روانگردان‌ها.

ادبیات اقلیت / ۲ آذر ۱۳۹۶

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا